پژوهشی
اطلاعات حوزه پژوهشی
نوشته ها
فضایل اخلاقی: گوهر گرانبهای انسانیت
اخلاق در اندیشه امام خمینی به قلم دکتر فاطمه طباطبایی
معرفی کتاب سنت و مدرنیته( عرفان و روانشناسی مدرن)
«مسئولیت پذیری» در سبک زندگی اخلاقی
مسئله شرّ و بحران اعتقادی و انسجام دینی
«خودشناسی» و سبک زندگی معنوی
Galleries
فضایل اخلاقی: گوهر گرانبهای انسانیت
فضایل اخلاقی مجموعه ایی از صفات پسندیده ای هستند که باعث امتیاز انسانها از یکدیگر می گردد، و او را به کمال میرسانند. این صفات، راهنمای عمل و رفتار انسان بوده و او را به سوی سعادت و نیک بختی هدایت میکنند. فضایل اخلاقی، ریشه در طبیعت انسان داشته و در همه فرهنگها و ادیان مورد تأکید قرار گرفتهاند. این صفات اخلاقی از جنبه های مختلفی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته شده است، فلاسفه و عرفا به این صفات اشاره کرده اند؛ همچنین از منظر علمی نیز مباحثی درباره این صفات مطرح شده است، چنانچه از دیدگاه علوم شناختی، اخلاقیات و فضیلتها به عنوان الگوهای رفتاری و ارزشهایی که در انسانها شکل میگیرند، مورد بررسی قرار میگیرند. این علوم بر این باورند که اخلاقیات و فضیلتها نه تنها به عنوان مفاهیم فلسفی و اخلاقی، بلکه به عنوان پدیدههای رفتاری و عقلانی نیز قابل بررسی هستند.
به عنوان مثال، بر اساس تئوریهای شناختی، اخلاقیات و فضیلتها میتوانند به عنوان نتیجهای از فرایندهای شناختی انسان، مانند تصمیمگیری، ارزیابی و انتخاب عملیاتی، در نظر گرفته شوند. به عبارت دیگر، اخلاقیات و فضیلتها میتوانند به عنوان محصولاتی از تعاملات مغزی و رفتاری انسان در مواجهه با محیطهای مختلف مورد بررسی قرار گیرند.
بنابراین، از دیدگاه علوم شناختی، فضیلتها و اخلاقیات به عنوان الگوهای رفتاری و ارزشهایی که در انسانها شکل میگیرند، قابل بررسی و تحلیل هستند و میتوانند از طریق مطالعه فرایندهای شناختی و رفتاری انسانها، بهتر درک شوند.
فضیلتهای اخلاقی و روانشناسی شناختی به عنوان دو زمینه مهم و مرتبط در مطالعه رفتار انسانی و توسعه شخصی مطرح هستند. از یک سو، فضیلتهای اخلاقی به عنوان الگوهای ارزشمند و رفتارهای صحیح و انسانی در جامعه مورد بررسی قرار میگیرند. از سوی دیگر، روانشناسی شناختی به عنوان یک حوزه علمی که به مطالعه فرایندهای شناختی، عاطفی و رفتاری انسان میپردازد، نقش مهمی در تحلیل و توجیه فضیلتهای اخلاقی دارد.
به عنوان مثال، روانشناسی شناختی میتواند به ما کمک کند تا فرایندهای شناختی و احساساتی که در پشت اخلاقیات و فضیلتها قرار دارند را بهتر درک کنیم. این علم میتواند بررسی کند که چگونه انسانها تصمیمهای اخلاقی میگیرند، چگونه ارزشها و اعتقاداتشان تأثیری بر رفتار اخلاقی آنها دارد و چگونه میتوانند ارزشها و فضیلتهای اخلاقی را تقویت کنند.
بنابراین، از دیدگاه روانشناسی شناختی، فضیلتهای اخلاقی به عنوان الگوهای ارزشمند و رفتارهای صحیح در جامعه مورد بررسی قرار میگیرند و این علم میتواند به ما کمک کند تا این فضیلتها را بهتر درک کرده و در توسعه شخصی و اجتماعی خود بهرهوری بیشتری داشته باشیم.
اهمیت فضایل اخلاقی
-
بنیان جامعه: فضایل اخلاقی، پایه و اساس تشکیل جامعهای سالم و پویا است. با وجود این فضایل، روابط انسانی بهبود یافته و تعاملات اجتماعی به صورت سازنده انجام میشود.
-
کمال فردی: فضایل اخلاقی، به رشد و تکامل فرد کمک کرده و او را به سوی کمال انسانی سوق میدهند. با پرورش این فضایل، انسان به آرامش درونی و رضایت خاطر دست مییابد.
-
سعادت جامعه: جامعهای که در آن فضایل اخلاقی حاکم باشد، جامعهای سعادتمند و پیشرفته خواهد بود. زیرا در چنین جامعهای، عدالت، برابری و همدلی حاکم است.
برخی از مهمترین فضایل اخلاقی
-
راستی و صداقت: گفتار و کردار راستین و پرهیز از دروغ و فریبکاری.
-
عدالت: رفتار عادلانه با همه افراد و پرهیز از تبعیض و ظلم.
-
شجاعت: مقابله با ترسها و مشکلات و ایستادگی در راه حق.
-
مهربانی: دلسوزی و همدلی با دیگران و کمک به نیازمندان.
-
صبر: تحمل سختیها و مشکلات با آرامش و بردباری.
-
تواضع: پرهیز از تکبر و خودبینی و پذیرش انتقاد.
-
بخشش: گذشت از خطاهای دیگران و عدم کینه توزی.
-
امانتداری: حفظ امانت و اعتماد دیگران.
مقایسه فضایل اخلاقی در ادیان مختلف
ادیان مختلف، در طول تاریخ، نقش مهمی در شکلدهی به ارزشها و اخلاقیات جوامع داشتهاند. هر دین، مجموعه خاصی از فضایل اخلاقی را ترویج میدهد که بر اساس باورها و آموزههای آن دین شکل گرفته است. با این حال، با وجود تفاوتهای ظریف، بسیاری از ادیان بر روی برخی فضایل مشترک تأکید دارند.
فضایل اخلاقی مشترک در ادیان مختلف
-
صداقت و راستگویی: تقریباً همه ادیان، صداقت را بهعنوان یکی از مهمترین فضایل میدانند. دروغگویی و فریبکاری در اکثر ادیان محکوم شده است.
-
مهربانی و شفقت: اکثر ادیان بر اهمیت مهربانی، دلسوزی و کمک به دیگران تأکید دارند.
-
عدالت: عدالت و برابری، از اصول بنیادی بسیاری از ادیان است.
-
صبر و بردباری: صبر و بردباری در برابر مشکلات و سختیها، در اکثر ادیان توصیه میشود.
-
بخشش: بخشیدن به دیگران، از جمله مهمترین فضایل اخلاقی است که در بسیاری از ادیان به آن اشاره شده است.
-
تعهد و وفاداری: تعهد به خانواده، دوستان و جامعه، و وفاداری به تعهدات، از دیگر فضایل مشترک در ادیان مختلف است.
-
احترام: احترام به بزرگترها، والدین، معلمان و همه انسانها، از اصول اخلاقی بسیاری از ادیان است.
تفاوتهای فضایل اخلاقی در ادیان مختلف
با وجود شباهتهای فراوان، تفاوتهایی نیز در تأکید بر برخی فضایل اخلاقی بین ادیان مختلف وجود دارد. این تفاوتها معمولاً به عوامل فرهنگی، تاریخی و اعتقادی هر دین بستگی دارد. برای مثال:
-
تفاوت در تأکید بر برخی فضایل: برخی ادیان بر فضایل فردی مانند تقوا و زهد تأکید بیشتری دارند، در حالی که برخی دیگر بر فضایل اجتماعی مانند همبستگی و همکاری تأکید میکنند.
-
تفاوت در تعریف فضایل: برخی ادیان، تعاریف متفاوتی از یک فضیلت اخلاقی ارائه میدهند. برای مثال، مفهوم “عدالت” در ادیان مختلف ممکن است تعابیر متفاوتی داشته باشد.
-
تفاوت در اولویتبندی فضایل: برخی ادیان، اولویتهای متفاوتی برای فضایل اخلاقی قائل هستند. برای مثال، در برخی ادیان، ایمان به خدا مهمترین فضیلت محسوب میشود، در حالی که در برخی دیگر، عمل به فضایل اخلاقی مهمتر است.
تأثیر فضایل اخلاقی بر جامعه
فضایل اخلاقی، نقش مهمی در شکلدهی به جامعه دارند. جوامعی که افراد آن به فضایل اخلاقی پایبند هستند، معمولاً جوامع سالمتر، امنتر و پویاتر هستند. این جوامع دارای روابط اجتماعی قویتر، سطح پایینتر جرم و جنایت و کیفیت زندگی بالاتری هستند.
اگرچه ادیان مختلف، تعابیر و اولویتهای متفاوتی برای فضایل اخلاقی دارند، اما بسیاری از آنها بر روی اصول مشترکی مانند صداقت، مهربانی، عدالت و احترام تأکید دارند. این اصول مشترک، پایه و اساس اخلاقیات انسانی را تشکیل میدهند و به ایجاد جوامع بهتر کمک میکنند. در اینجا به عنوان نمونه به فضائل اخلاقی که در ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی وجود دارد اشاره می گردد:
فضایل اصلی در ادیان
اسلام
دین اسلام بر مجموعه گستردهای از فضایل اخلاقی تأکید دارد که هدف آنها پرورش انسان کامل و جامعهای صالح است. این فضایل در قرآن کریم و احادیث پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) به تفصیل بیان شدهاند.
در زیر به برخی از مهمترین فضایل اخلاقی در اسلام اشاره میکنیم:
-
ایمان: ایمان به خدا، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران، روز قیامت و قضا و قدر الهی، بنیان اصلی دین اسلام است. ایمان به معنای اعتقاد قلبی و عمل به دستورات الهی است.
-
تقوا: تقوا به معنای پرهیزکاری و ترس از خدا است. فرد متقی، همواره مراقب اعمال و رفتار خود است و از انجام گناه پرهیز میکند.
-
صبر: صبر به معنای استقامت در برابر مشکلات و سختیها است. صبر، انسان را در برابر حوادث ناگوار مقاوم میکند و به او آرامش میدهد.
-
شکر: شکرگزاری از نعمتهای خداوند، و یکی از مهمترین فضایل اخلاقی است. شکرگزاری، باعث افزایش نعمتها و برکات الهی میشود.
-
عدالت: عدالت به معنای دادگری و رعایت حقوق دیگران است. عدالت، پایه اصلی هر جامعه سالم و آباد است.
-
رحمت: رحمت به معنای مهربانی و دلسوزی نسبت به دیگران است. رحمت، انسان را به دیگران نزدیک میکند و باعث ایجاد روابط اجتماعی سالم میشود.
-
صداقت: صداقت به معنای راستگویی و امانتداری است. صداقت، پایه اعتماد بین افراد است و به تقویت روابط اجتماعی کمک میکند.
-
عفو و گذشت: عفو و گذشت به معنای بخشیدن خطاهای دیگران است. عفو و گذشت، باعث آرامش درونی و کاهش کینه و نفرت میشود.
-
کمک به دیگران: کمک به نیازمندان و محرومان، یکی از مهمترین وظایف انسان است. کمک به دیگران، باعث افزایش برکت در زندگی و رضایت خداوند میشود.
اینها تنها بخشی از فضایل اخلاقی در اسلام هستند؛ بسیاری از فضایل دیگر مانند تواضع، فروتنی، شجاعت، گذشت، پرهیز از غیبت، حفظ حجاب و… نیز در اسلام مورد تأکید قرار گرفتهاند.
مسیحیت
-
عشق: عشق به خدا و انسانها بهعنوان هسته اصلی آموزههای مسیحیت مطرح میشود. عیسی مسیح، عشق ورزیدن به دشمنان را نیز توصیه میکند.
-
بخشش: بخشیدن گناهان دیگران و گذشت از آنها، از مهمترین فضایل مسیحی است.
-
ایمان: ایمان به خدا و به عیسی مسیح بهعنوان مسیح، اساس نجات در مسیحیت است.
-
امید: امید به زندگی پس از مرگ و رستگاری، از دیگر فضایل مهم مسیحی است.
-
فروتنی: فروتنی و تواضع، انسان را به خداوند نزدیکتر میکند.
-
صبر: صبر در برابر مشکلات و سختیها، از ویژگیهای مهم یک مسیحی است.
بودیسم
-
مهربانی: مهربانی به همه موجودات زنده، از جمله حیوانات، یکی از مهمترین فضایل بودایی است.
-
دلسوزی: احساس همدردی با رنج دیگران و تلاش برای کاهش آن، از دیگر فضایل بودایی است.
-
شکیبایی: صبر و تحمل در برابر سختیها و ناراحتیها، از ویژگیهای مهم یک بودایی است.
-
عدم وابستگی: عدم وابستگی به چیزهای مادی و دنیوی، انسان را از رنج رها میکند.
-
درستی: راستگویی و امانتداری، از فضایل مهم در بودیسم است.
هندوئیسم
-
آهیمسا: عدم خشونت به هر شکل، از جمله خشونت کلامی و فکری، از مهمترین اصول هندوئیسم است.
-
کرم: کرم به معنای انجام وظایف خود بدون انتظار پاداش است.
-
ساتیا: راستگویی و صداقت، از فضایل مهم در هندوئیسم است.
-
تاپاس: ریاضت و خودداری از لذتهای دنیوی، برای رسیدن به کمال معنوی.
-
دانش: کسب دانش و معرفت، راه رسیدن به موکشا (رهایی از چرخه تولد و مرگ) است.
کنفوسیوسیسم
-
رعایت آداب و رسوم: احترام به بزرگان و رعایت آداب و رسوم اجتماعی، از مهمترین اصول کنفوسیوسیسم است.
-
وفاداری: وفاداری به خانواده، دوستان و جامعه، از فضایل مهم در کنفوسیوسیسم است.
-
عدالت: عدالت و برابری، از اصول اساسی جامعه کنفوسیوسی است.
-
شرم: احساس شرم از انجام کارهای نادرست، انسان را به سوی رفتارهای نیک سوق میدهد.
زرتشتیسم
-
پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک: این سه اصل، اساس اخلاق در زرتشتیسم است.
-
راستی: راستگویی و امانتداری، از مهمترین فضایل زرتشتی است.
-
آتش: آتش نماد پاکی و روشنی است و زرتشتیان به آن احترام میگذارند.
-
خیرخواهی: خیرخواهی به همه موجودات، از جمله حیوانات، از فضایل مهم زرتشتی است.
جمع بندی و نتیجه گیری
با توجه به آنچه که بیان شد فضائل اخلاقی به عنوان مجموعه ایی از صفات پسندیده که باعث امتیاز انسانها از یکدیگر و همچنین سایر موجودات می گردد؛ از مسائلی است که از منظر علم، دین و الهیات مورد توجه قرار گرفته شده است و هم در ادیان مختلف اعم از ابراهیمی و غیر ابراهیمی به آن اشاره کرده اند و همچنین فلاسفه و عرفا به بیان این صفات و راههای بدست آوردن آن پرداخته اند. در این مجموعه یاد داشتها به بحث از فضائل اخلاقی و راههای اکتساب آن از منظرهای مختلف اشاره می گردد
اخلاق در اندیشه امام خمینی
بسم الله الرحمن الرحیم
دکتر فاطمه طباطبایی:
توصیه امام خمینی(س) به رعایت اخلاق و تخلق به اخلاق الهی و همچنین آرزوی داشتن جامعه ای بر محور اخلاق اسلامی حقیقتی است که همگی به آن اذعان داریم .
امام بارها در سخنرانی های خود هدف بعثت پیامبر اکرم (ص) را که [1] اکمال مکارم اخلاقی است بازگو کردند. ایشان با نوشتن دو کتاب در دوران جوانی به معرفی و نتایج فضائل اخلاقی، نکوهش و پیامد های رذائل اخلاقی، چگونگی اتصاف به فضایل و پیراسته شدن از رذائل اخلاق پرداخته اند و ملتزم بودن خود ایشان به آن فضیلت ها نیز مورد قبول اکثر پیروانشان است؛ وقتی من بعد از رحلت ایشان این دو کتاب را خواندم به نظرم بهترین توصیف از ایشان این است که بگویم خود، تجسم فضایل برشمرده در این دو کتاب بودند .
امام متذکر می شوند ممکن است صرف دانستن برخی از علوم ارزشمند باشد، اما علم اخلاق اینگونه نیست یعنی دانستن آن علم و آگاهی از ارزش های اخلاقی از کمالات انسان محسوب نمی شود. این علم وقتی مفید خواهد بود که در رفتار و کردار انسان ظهور پیدا کند. البته حصول این امر مهم به معرفت توام با عمل و یا به عبارت دیگر عمل آگاهانه و خردمندانه نیازمند است.
عمل اخلاقی که امام آن را عمل عبادی هم می نامند مبتنی بر خرد و تفکر است و می توان بطور مسامحه با عنوان پیوند نظر و عمل از آن یاد کرد. علت مسامحه دانستن این است که عمل و افعال انسان، ظهور و یا در اصطلاح عارفان رقیقه ی باور و اندیشه اوست و رأی و عقیده هم باطن همان عمل است. پس عمل و نظر در حقیقت دو روی یک سکه اند؛ و امام، عالم و جهان آفرینش را چیزی جز ظهور و نمایش و جلوه الوهیت حضرت حق نمی دانند که در کتاب مصباح الهدایه بطور مفصل به آن پرداخته اند.
ولی درباره اهمیت این مطلب در تقریرات فلسفی خود متذکر می شوند که سعادت دائمی و رستگاری انسان در فهم همین مطلب است آنجا که می گویند :
فهم و ادراک و از همه مهمتر باور و ایمان به این مطلب مایه وصول و نیل به سعادت دائمی انسان است که همه پدیده های عالم مظاهر، جلوه و آئینه حق هستند، و وجودی استقلالی ندارند؛ خدا در عین باطن، ظاهر تر از این آفتاب است؛ قدرتی که در این عالم دیده می شود جلوه ضعیف قدرت خداوند است.
سخن ایشان در برابر قدرت طلبی آمریکا که ” آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند” ظهور همین باور و ایمان به قدرت مطلق خداوند است که البته در پی سالها تمرین و خودسازی حاصل شده است.
در نگاه امام مفاسد اخلاقی از سستی ایمان به خدا و عدم اخلاص نشأت می گیرد بنابراین برای اتصاف به مکرمت های اخلاقی و تجربه زیست اخلاقی، تقویت ایمان امری ضروری است.
ابتدا انسان با کمک عقل که هدیه خداوند به انسان است می تواند حقایق هستی را ادراک کند و به مرتبه علم و آگاهی برسد ولی برای تخلق به اخلاق الهی و خداصفتی، علم تنها کافی نیست و وقتی مفید می شود که آن حقیقت معلوم، با قلم عقل به صفحه قلب نگاشته شود و به مرحله ایمان برسد و در عمل ظهور یابد، زیرا لازمه ایمان، عمل است .
انسان به هر میزان که بتواند از ظلمت عالم ماده و آمیختگی به تعینات و وهمیات و حتی عقلیات رها شود میتواند ظهور حضرت حق را درعالم احساس کند و عالم را محضر حق ببیند. هم کمال مطلق و معبود حقیقی خودرا بشناسد و هم به دیگران بشناساند. به قول شمس تبریزی “الحق مراه الخلق والخلق مراه الحق”(مقالات شمس) و به قول دیگری “انسان کامل آینه معشوق ازلی است که از رهگذر عشق او می توان به سرچشمه ذات عشق رسید ” “پیر باشد نردبان آسمان” . در این مرتبه همه مخلوقات را ظهورات وجلوه همان حقیقت واحد می بیند که در عین وحدت و حقیقتی پنهان، متکثر و آشکار است.
در این حالت معنای معیتی راکه خداوند می فرماید “هو معکم اینما کنتم” و یا قربی را که خدا به او دارد احساس کندکه فرمود: “نحن اقرب الیه من حبل الورید” .
جالب اینکه امام تاکید می کنند که این امر مهم با ورود و عبور از عالم طبیعت امکانپذیراست. یعنی همین انسان مادی و دنیائی که در عالم طبیعت مشی می کند ، جلوه و مظهر حضرت حق است و می تواند آئینه تمام نمای ساحت الوهیت حق باشد. با رفتار و گفتارش ، رضایت و رحمت و یا غضب و انتقام خداوند را موجب می شود.
در نگاه امام خمینی تخلق به اخلاق الهی افزون بر اینکه جنبه فردی داشته و موجب تعالی روحی و سعه وجودی انسان شود؛ موجب تحقق مدینه فاضله و جامعه انسانی که هدف ارسال پیامبران بوده نیز می گردد . از این رو در مذمت برخی از رذائل اخلاقی مانند “غیبت ” به خدشه دار شدن جامعه انسانی اشاره می کنند و متذکر می شوند با غیبت و رواج این رذیلت اخلاقی اتحاد و همبستگی و اخوت و الفت جامعه انسانی که هدف همه انبیاء اولو العزم بوده و مسلمانان نیز مأمور به آنها هستند از بین می رود و فساد در جامعه ریشه می دواند و اتحاد و وحدت جامعه از هم گسسته می گردد. امام خواستار بودن سعادت همگان به جای خواستاری سعادت فردی را نشانه شکوفائی انسانیت انسان بر می شمرند و می گویند “اگر اخلاقتان طوری بود که سعادت همه را خواستار بودید آنگاه انسان هستید. همانطور که پیامبر خاتم (ص) چنین بودند” .
در این قسمت به برخی از ویژگی های اخلاقی که امام آن را مطلوب می دانستند و می تواند تاثیرات مثبتی در جامعه داشته باشد اشاره می کنم .
1- ” توجه به خود در عین توجه به خداوند ، 2- خودشناسی ومعرفت نفس ” 3- ” داشتن عزت نفس در عین تواضع و هیچ دانستن خود “، 4-“شکوفایی هویت الهی انسان ” 5- “استقلال فردی درعین همبستگی اجتماعی “
انسان از توجه به خود، به خدای خویش که آفریننده اوست متوجه می شود. هر انسانی با هر بینش و معرفتی به وجود فیزیکی خود توجه می کند وخود را موجودی زنده می بیند که به اموری محتاج است. آرزوها و آمالی دارد، طالب کمالاتی است، در زندگی دیگران تاثیر دارد و دیگران نیز در زندگی او نیز تاثیرگذارند . پرسش هایی مانند اینکه من چیستم و کیستم وچه توانائی هایی دارم ؟ برای او حاصل می شود.
ازشناخت نفس خود نیز به معرفت رب و پرورش دهنده خود متوجه می شود. و با شناخت نفس و قوای متکثر آن در عین بساطت، به حضور خداوند درعین غیب بودن و داشتن جلوات متکثر در عین وحدت ذاتی، پی میبرد و حقیقت جمله “کثرت در وحدت و وحدت در کثرت” عارفان را درمی یابد .
از این رو همه بزرگان دین به معرفت نفس توصیه کرده اند .
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: لاتجهل نفسک فان الجاهل بمعرفة نفسه جاهل بکل شىء” نسبت به نفس خویش نادان مباش زیرا کسى که به شناخت خویش نادان است به همه چیز نادان است.
در روایت دیگرى شناخت نفس را مایه رستگاری و عدم شناخت نفس را عامل گمراهی دانستند و فرمودند: “من لم یعرف نفسه بَعُدَ عن سبیل النجاة و خبط فى الظلال والجهالات”
کسى که نفس خود را نشناسد از راه رستگارى دور مىشود و به گمراهى و نادانی ها مبتلا مىشود.
عالمان اخلاق دوگونه کمال برای انسان بیان کرده اند؛ برخی را کمال ذاتی و برخی را کمالات تبعی دانستهاند که مقدمه رسیدن به کمال ذاتی اند وانسان برای تعالی و یافتن کمال ذاتی باید کمالات تبعی را بشناسد و به اندازه ضرورت به آنها بپردازد. هم سرمایه محدود عمر خود را در به دست آوردن و پرورش کمالات تبعی هزینه نکند و هم از آنها در راستای نیل به تخلق الهی و خداگونه شدن و وصول به سعادت ابدی استفاده کند.
بنابراین شناخت نفس و مراتب آن، سیر تحول و حرکت استکمالی نفس، برای خروج از تعینات و وجهه های خلقی و در نهایت برای آئینه شدن و انعکاس صورت حق ضرورت می یابد. هرنوع علم و عملی یک یا چند بعد از ابعاد وجود ما را تحت تأثیر قرار مىدهد.
برخى از افعال موجب پرورش بُعد علمى و تکامل قوه عاقله و برخى موجب اعتدال قوه غضبیه و شهویه و برخی هم موجب ترفع و انبساط حقیقت وجودی ما می شود.
از اینرو معرفت نفس و سپس پرورش و تربیت آن از دیدگاه بزرگان ریشه همه فضیلتها و اصل و اساس سعادت انسان است زیرا موجود مجهول و ناشناخته نمی تواند مورد تربیت انسان قرار گیرد. اگر آدمی خود را بشناسد، وباور کند که سایه و جلوه حقیقت مطلق است به گفته امام علی (علیهالسلام) خویشتن را با امور فناپذیر خوار نمی گرداند.
هنگامی که درمی یابد انسانیت او در جامعه و زندگی اجتماعی شکل می گیرد در جستجوی راهی میگردد که در عین همبستگی با جامعه و ارتباط با موجودات دیگر، وابستگی و تعلق خاطر پیدا نکند. یعنی بتواند در عین تفرد وتجرد و استقلال فردی، انسانی اجتماعی باشد. با همگان حشر و نشر کند، وظایف خود را نسبت به هم نوعان و جامعه حتی محیط زیست به خوبی انجام دهد. در عین مهرورزی با همه موجودات، دل در گرو محبوب مطلق داشته باشد و این هنر اخلاق توحیدی است که به نظر من امام خمینی برای ما تفسیر کردند.
با اتصاف به چنین اخلاقی هویت بشری انسان که دربردارنده قوای نفسانی مانند قوه غضب و شهوت است در پرتو عقل کمال می یابد. در مسیر حر کت تکاملی خود با مدد عقل دستورات اخلاقی را می شناسد و با رعایت آنها به حیات معقول، که زیستنی برمبنای برهان و حجت است نائل می شود چه حجت درونی که همان عقل و به تعبیری پیامبر درونی است و یا حجت بیرونی که پیامبران الهی است.
حیات معقول انسان را به پذیرش احکام اخلاقی دینی هدایت می کند و انسان برای تمامی افکار، عقاید، اخلاق و رفتار خود دلیل و برهان معقول و مشروع دارد. در این نوع زندگی رعایت اخلاق بر مدار عقل میچرخد.
ولی عقل نیز مخلوقی مانند سایر مخلوقات با درجه ای بالاتر است که گفته اند” اول ما خلق الله العقل”.
ماندگاری در ساحت عقل و تبعیت از او اگر چه ارزنده است اما برای یافتن هویت الهی کافی نیست و به نیرویی مافوق او نیازمندیم که بتواتند من ِ ما را از ما بستاند . “گفتم از خود برهم تا رخ زیبای توبینم” . به عبارت دیگر باید “هیچ ” شد تا او را یافت .
امام در جایی می گویند: اگر عنایت او نبود ما هیچ بودیم، چنانچه از ازل هم هیچ بودیم و بعدها هم از حیث حیثیت خودمان هیچیم. این یک حجاب است بین ما و امیدوارم که خدای تعالی آن را بردارد. و ما بفهمیم که هیچیم و هیچ”
عین القضاه همدانی میگوید: عقل برای آن آفریده شده که برخی از موجودها را ادراک کند چنان که چشم برای ادراک برخی از موجودها آفریده شده واز ادراک بوئیدنی ها و شنیدنی ها عاجز است به همین ترتیب عقل هم از ادراک بسیاری از موجودها عاجز است (زبده الحقایق ، ص209)
امام خمینی معتقدند هنگامی انسان می تواند به درک خدایی که “مطلق کمال” است نائل شود و او را شهود کند که “هیچ بودن” خود را دریابد و این مهم هنگامی دست می دهد که بتواند با سلوک عاشقانه از جاذبه ملک و ملکوت و جبروت وحجاب عقل رها شود.
از اینرو توصیه می شود برای شکوفائی هویت الهی و تخلق به اخلاق الهی باید از عالم عقل نیز گذر کرد و به عالمی فراتر از عالم عقل که آن را عالم عشق می نامند در آمد.
عزیز بن محمد نسفی می گوید: این سخن را به ایمان از من قبول کن که ورای حس و عقل ، طوری دیگر هست و آن عشق است. درطور عشق چیزها معلوم شود که در طور حس و عقل نشود (بیان التنزیل ص188)
شیخ محمود شبستری نیز گوید:
ورای عقل طوری دارد انسان که بشناسد بدان اسرار پنهان
اگر چه عشق عرفانی ریشه در عقلانیت و حیات معقول دارد و از نتایج تفکر است، ولی عاشق در این ساحت از” ما” و “من” که به تعبیر امام ” این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است “رها می شود.
امام در شرح چهل حدیث می نویسند “تا قلب در حجاب برهان است و قدم او قدم تفکر است به اول مرتبه صدیقین نرسیده و چون از حجاب غلیظ علم و برهان رست بی واسطه برهان به مشاهده جمال جمیل مطلق نائل می گردد و به لذت دائم سرمد می رسد و از او اسم و رسمی باقی نماند. (ص192) واین فنا در ساحت عشق رخ می دهد.
احمد غزالی نیز براین باور است: اگر کسی سلطنت عشق را نپذیرد به دام دشمن خطرناکی همچون شیطان مبتلا می گردد و شهر ایمانش به خرابه ای مبدل می گردد ، اگرچه با عمل به ظواهر و تمسک به ظاهر شریعت ویران به نظر نیاید. او عدم سلوک در راه عشق را بی سعادتی و بی توفیقی بزرگی می داند ( عرفان جمالی دراندیشه های احمد غزالی ،محمد رودگر،ص178)
در اندیشه امام، تخلق به اخلاق الهی، متصف شدن به همان مهرورزی و نثار محبت و رحمتی است که خداوند در همه حال به مخلوقات خود دارد. در این ساحت سخن از غیر خدا گفتن و نگریستن به غیر محبوب خطا و گناه است. زیرا چنین عاشقی غیر از معشوق و معبود مطلق غیری نمی بینند که بخواهد از او یاد کند. او واله و شیدای محبوب خویش است.
پیامبر اکرم (ص) در حدیث رویت فرمودند: پس از آنکه پروردگارم را دربهترین صورت دیدم “رایت ربی فی احسن صور” خداوند به فرمود از من چیزی بخواه وگفتم از تو حب خودت و حب هر آنچه را که مرا به حب تو برساند طلب می کنم .
و ابوالحسن دیلمی در این باره می گوید: پس از آنکه حضرت حق بر حضرت پیامبر اکرم (ص) تجلی نمود، محبت او را به اندازه ای برانگیخت که او غیر از محبت حضرت حق، چیز دیگری نخواست. ( عطف الالف المالوف علی الام المعطوف ص9)
تخلق به اخلاق الهی انسان را از هر گونه رنگ و بویی جز رنگ الهی باز می دارد ” صبغه الله” ویژگی چنین انسانهای عاشق عاقل است.
زبس بستم خیال تو، “تو”گشتم پای تاسر من “تو” ، آمد خُرده خُرده، رفت “من” آهسته آهسته
جامعه ای با حضور چنین انسانهایی آرزوی امام خمینی بود و انقلاب اسلامی را زمینه ساز چنین جامعه ای تصور می کردند. از اینرو در بیشتر صحبتهایشان از خودسازی و رعایت چنین اخلاقی صحبت می کردند که بتواند به پرورش هویت الهی انسان بینجامد و موجب عبودیت انسان شود. عبادت در این نگاه، معانقه عاشقانه با خداوند است. گفته اند “افضل الناس من عشق العباده فعانقها و احبها بقلبه”.
در نگاه امام پیراستگی از انیت و انانیت و حب نفس و اتصاف به تقوا، انسان را مستعد عشق به ذات مقدس می کند و می تواند صفات ذات مقدس الهی را در وجود خود محقق نماید و تخلق به اخلاق الله پیدا کند در این صورت همه زشتی های نفسی و وهمی وخلقی از وجودش پاک می گردد و مورد عنایات خاصه حق جل جلاله واقع می گردد و با لطف و رحمت خاص خود از او دستگیری می فرماید.
با دعایی از حضرت امام که در آغاز کتاب شرح چهل حدیث آورده اند سخن خود را به پایان می برم
خداوندا آینه دل را به نور اخلاص روشنی بخش. زنگار شرک و دوبینی را از لوح دل پاک گردان، شاهراه سعادت و نجات را به این بیچارگان بیابان حیرت و ضلالت بنما ، و ما را به اخلاق کریمانه متخلق فرما. آمین
[1] بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
سنّت و مدرنیته
عرفان و روانشناسی مدرن
تألیف: دکتر علی اکبر ضیایی
تهران، انتشارات بین المللی امین، 1402ش، 169ص.
کتاب حاضر نقدی بر اندیشههای دکتر آرش نراقی، از نواندیشان دینی، در حوزه رابطه بین عرفان دینی و روانشناسی مدرن است که وی در سخنرانی خود تحت عنوان «عرفان و آگاهی فرا – مفهومی» در فضای مجازی ارائه نموده است. منظور از نواندیشان دینی در این کتاب دیدگاهها و عقاید دکتر نراقی در سخنرانی مذکور است و از تکرار نام وی خودداری شده است. در این نقد سعی شده است که مفاهیمی چون آگاهی مفهومی و آگاهی فرامفهومی و تعاریفی که توسط نواندیشان دینی ارائه شده است مورد نقد و بررسی قرار گیرد و رابطه بین علم حضوری، کشف عرفانی و آگاهی فرامفهومی بر اساس دیدگاه آنان و عرفای دینی تبیین گردد. اشکالات متعددی بهاصطلاح آگاهی فرامفهومی بر اساس دیدگاه نواندیشان دینی وارد است که بهاختصار به آنها در کتاب حاضر اشاره شده است. از نظر نواندیشان دینی مراقبه متمرکز و مراقبه گشوده از جمله راههای وصول به آگاهیهای فرامفهومی است که بهتفصیل درباره ماهیت هر یک از این مراقبهها و کارکرد آنها در انواع آگاهیها سخن گفته شده و آرای نواندیشان دینی نقد شده است.
به عقیده این نواندیشان دینی بسیاری از آموزههای عرفانی باید بر اساس یافتههای روانشناسی مدرن بازنویسی شود که از جمله آنها عشق عرفانی، مفهوم شرم، نگاه به زنان و مانند آنها است. آرش نراقی نمونههایی از عشق عرفانی در ادبیات عرفانی را بهعنوان نمونه آورده است و این نوع عشق را نوعی مازوخیسم و خودستیزی و خشونت نسبت به نفس دانسته است. او تهذیب نفس در چارچوب آموزههای عرفانی را درآمیخته با خشونت درونی میداند و اعتقاد دارد که روانشناسی مدرن بهجای خودستیزی و خشونت درونی راه ملاطفت و نرمی با نفس را برای معالجه ناهنجاریهای روانی و اخلاقی توصیه مینماید.
نگارنده در این کتاب به دفاع از عرفان دینی مبارزه با نفس را از نوع مقابله با هواهای نفسانی یا نفس اماره دانسته است که سبب تکامل فرد و وصول به نفس مطمئنه میگردد، بنابراین غایت از مقابله با هواهای نفسانی بر اساس آموزههای قرآنی گذر از نفس اماره و وصول به نفس مطمئنه است و این امر بر خلاف خشونتبار بودن این مقابله با نفس نزد نواندیشان دینی است و دیدگاه قرآن و روایات را درباره مبارزه با هواهای نفسانی و نفس اماره تبیین کرده و گفتهشده که این نوع نگرش انسان را به امنیت و آرامش روانی بهجای خشونت درونی میرساند و مدعای نواندیشان دینی در این باره درست به نظر نمیرسد.
در این کتاب دیدگاههای آرش نراقی در باره عشق عرفانی و شرم مورد نقد قرار گرفته و بیان شده است که تعریف عرفا از عشق الهی امری بر خلاف مدعای نواندیشان دینی است و برداشت آنان از مفهوم شرم که آن را عاملی برای خودستیزی و تحقیر نفس میدانند مورد نقد قرار گرفته است.
درهرصورت نقد و بررسی دیدگاههای نواندیشان دینی میتواند افقهای جدیدی به موضوع عرفان اسلامی با نگاه به عصر مدرن و بهرهمندی از دستاوردهای علوم روانشناسی و عصبشناختی بگشاید و راستیآزمایی دیدگاههای آنان بر اساس متون دینی و عقل و حکمت نیز بخشی از وظایف روشنفکر دینی است که نباید از لغزشهای آنان در فهم متون دینی و میراث عرفانی بهسادگی گذشت.
البته باید اذعان کرد که در میراث عرفانی ما مواردی نیز وجود دارد که باید بهمرورزمان مورد تجدیدنظر قرار گیرند و بدینگونه نبوده است که همه روشهای عرفا در سیروسلوک مطابق با متون دینی و یا عقل سلیم بوده است، طبیعی است که برخی از عرفا تحتتأثیر آموزههای متصوفه و ریاضتهای غیرشرعی سخنانی را در آثار خود بیان کردهاند و گاهی شطحیات آنان بهجای آن که آموزنده باشد سبب گمراهی گروهی شده است. بااینوجود میراث عرفانی ما مجموعهای ارزشمند از آداب و اخلاق و سلوک معنوی را برای انسان سردرگم عصر کنونی به ارمغان آورده و به زندگی انسان هدف و معنی بخشیده است، درحالیکه روانشناسی مدرن هنوز در معنیبخشی به زندگی انسان در غرب با چالشهای جدی روبرو است. شاید راه درست آن باشد که انسان مدرن باتکیهبر میراث عرفانی خود و با استفاده از علوم جدید روانشناسی و عصبشناختی با نگاهی نقادانه راههای سلوک معنوی را بپیماید و از هریک بدون تعصب در جایگاه خود که همان عالم روحانیات و جسمانیات است بهره بگیرد.
یکی از آفات مجامع علمی ایران در عصر کنونی نقد سازنده و مفید است که گاهی این مهم به نفرت افکنی و اتهامزنی به دیگران و گاهی هم به اغراق و تملقگویی متمایل شده و در این میان کمتر با نقد علمی و سازنده روبرو بودهایم.نویسنده امیدوار است این اثر بتواند به شناخت هر چه بیشتر نسبت به رابطه میراث عرفانی و روانشناسی مدرن کمک نماید.
گستره مسئولیت پذیری در زندگی
سبک زندگی یعنی مجموعه ای از رفتارهایی که فرد آنها را در زندگی خویش به کار میگیرد تا نه فقط نیازهای خود را برآورده نماید بلکه روایت خاصی از خود در برابر دیگران مجسم کند.[1]به بیان دیگر شامل رفتارهای فرد در زندگی فردی و اجتماعی اوست که مبتنی بر بینش ها و ارزش های برآمده از آن می باشد.[2] سبک زندگی اموری نظیر بینش های اعتقادی، گرایش های اخلاقی و رفتار در سایر حوزه های مادی و معنوی زندگی انسان است.
اما مراد از سبک زندگی اخلاقی، زندگی با ارزش های اخلاقی است. یکی از گرایش های مهم اخلاقی و موثر، قبول مسئولیت و تعهد درونی است، که در زندگی فردی و اجتماعی شخص جاری می شود.
دامنه مسئولیت پذیری در زندگی افراد بسیار گسترده است، به طوریکه می تواند از کوچکترین مسئله فردی تا بزرگترین مسائل جمعی را در برگیرد، چرا که مسئولیت غالبا در معنای تکلیف و وظیفه انسان تعبیر شده[3]و زندگی آدمی نیز سراسر تکالیف کوچک و بزرگی است که بر عهده دارد. بر فرض می توان یک کودک 7ساله را در قبال مسواک زدن مسئول دانست، یا اینکه در ابعاد بسیار بزرگتر، رهبر یک جامعه را مسئول مدیریت و اداره صحیح جامعه قلمداد کرد.
ضرورت مسئولیت پذیری در خانواده
هرگاه انسان متعهد به انجام کاری می شود، مسئولیت انجام آن کار را به عهده می گیرد و خود را موظف میداند تا آن را به صورت کامل انجام دهد. با توجه به این مسئله باید گفت که این امر خطیر نه تنها در جامعه از اهمیت زیادی برخوردار است بلکه در خانواده نیز یک مولفه ضروری در تحکیم بنیان خانواده محسوب میشود، به طوری که از همان آغاز زندگی مرد و زن به یکدیگر متعهد می شوند تا به یکدیگر وفادار بمانند؛[4] که هم اخلاق، و هم شرع نیز حکم می کند که به این تعهد، پایبند باشند، زیرا «المسلمون عند شروطهم الا شرطا حرّم حلالا أو احلّ حراما» [5]،(مسلمانان به شروط خود وفادارند، مگر شرطی باشد که حلالی را حرام یا حرامی را حلال گرداند).
خداوند در قرآن کریم می فرماید: « اوفوا بالعقود….»[6] ،(به عقد و پیمان های خود پایبند باشید) لذا هم مرد و هم زن با انعقاد عقد ازدواج و پیمان زناشویی، نسبت به همسر در امور متعدد مسئول می شود. بدیهی است که توجه به این مسئولیت ها و شناخت آنها، در هر یک از افراد خانواده سبب ایجاد یک زندگی مسئولانه و متعهدانه میشود.
به عنوان مثال تکلیف به رفتار محبت آمیز و همراه با احترام همسران با یکدیگر حاکی از مسئولیت آنان نسبت به یکدیگر است[7] . به عنوان مثال یک مرد موظف است نسبت به خانواده اش غیور بوده و در حد توان حامی آنان باشد یا یک مادر وقتی بچه دار می شود، در واقع مسئولیت پرورش همراه با محبت و عشق به او را پذیرفته است. همانطور که در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده: « كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ….»[8]،( هر کدام از شما مسئول هستید و درباره افرادی که به سخن شما گوش میدهند بازخواست خواهید شد) بنابراین پدر و مادر باید نگهدار و محافظ آنچه که به آنها سپرده شده باشند. بنابراین هر مردى نگهبان خانوادۀ خويش است و در بارۀ آنان مسئول خواهد بود و هر زنی نیز نسبت به اهل بيت و شوهرش، مسئول می باشد.
از سویی وجود یک پدر و مادر مسئولیت پذیر در خانواده، منجر به تربیت و پرورش فرزندانی متعهد و مسئول می گردد[9] و این نمونه بارزی از مسئولیت پذیری درسبک زندگی اخلاقی خواهد بود.
رضایت و شادکامی درخانواده مسئولیت پذیر
انجام مسئولیت های کوچک و بزرگ در خانواده، توسط اعضای خانواده، رابطه معناداری با اعتماد بنفس و شادی در آنان دارد. به عقیده روان شناسان، تجربه عوامل شادی بخش از جمله قبول مسئولیت و انجام درست آن، می تواند رضایت مندی و درجه شادکامی را افزایش دهد و این در حالی است که آموزه های روانشناختی وجود شادی را موجب طراوت روح، رضایت از زندگی، امیدواری و احساس توانمندی نیز می دانند.[10] فرض کنید یک کودک را مسئول تمیز کردن اتاقش کنید در اینجا هر چقدر کودک این مسئولیت را بهتر یاد بگیرد و انجام بدهد، بیشتر احساس شادی و رضایت از خود خواهد داشت که این امر به مرور زمان سبب افزایش اعتمادبنفس در شخصیت آنان می گردد. یا وجود روحیه مسئولیت پذیری در همسر، ریشه اختلافات خانوادگی را از بین برده وموجب احساس آرامش در زن و مرد می شود، در نتیجه آنان با روحیه قوی تری به انجام وظایف خود می پردازند .
بنابراین وجود ویژگی مسئولیت پذیری در سبک زندگی اخلاقی افراد می تواند بسیار موثر و کارآمد باشد، به طور کلی در زندگی خانوادگیای که در آن مسئولیت پذیری در ابعاد مختلف موج می زند، نه تنها سبب حفظ حقوق افراد خانواده بلکه موجب افزایش نشاط و رضایت در روابط همسران و شکل گیری اعتماد بنفس در شخصیت فرزندان می گردد.
[1] . گیدنز، آنتونی، تجدد و تشخص، تهران: نشر نی، 1378، ص120
[2] . مهدوی کنی، محمد سعید، دین و سبک زندگی، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، 1390، ص51
[3] . سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین(عربی- فارسی مصوّر)، تهران: اسلام، 1366، ج1، ص664
[4] . وَ کَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضي بَعْضُکُمْ إِلي بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ ميثاقاً غَليظاً»؛ و چگونه مهر آنان را خواهید گرفت در حالی که هر کدام به حقّ خود رسیدهاید و آن زنان (مَهر را در مقابل عقد زوجیّت و) عهد محکم از شما گرفتهاند.. نساء / 21
[5] . حرعاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، قم: موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، چاپ اول، 1424ق، ج21، ص300
[6] . مائده / 1
[7] . خداوند در آیه 21 سوره روم می فرماید: «و جعل بینکم موده و رحمه…» ؛ و خداوند بین شما (مردان و زنان) دوستی و محبت قرار داد.
[8] .دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب، تحقیق: سید هاشم میلانی، قم: الشریف الرضی، 1412ق، ج1، ص184
[9] . ابراهیمی، ابوالفضل، خشت اول مسئولیت (پرورش مسئولیت پذیری در کودکان(، تهران: انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ سوم، 1397، ص56
[10] . مارکل آیگال، روان شناسی شادی، ترجمه: مسعود گوهری و همکاران، اصفهان: جهاددانشگاهی اصفهان، 1382، ص53
سخنرانی خانم دکتر طباطبایی در دوازدهمین دور گفتگوی دینی مرکز گفتگوی ادیان و فرهنگهای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و کلیسای ارتدوکس روسیه
مسئله شرّ و بحران اعتقادی و انسجام دینی
بسم الله الرحمن الرحیم
خرسندم در جمع کسانی حضور دارم که دغدغه برطرف کردن آلام و رنج انسانها را دارند .
بشر همواره در اعصار مختلف با رنج ها ودردها ی ناشی از خودکامگی وجنگ افروزی و اضطراب هایی روبرو بوده وخواهد بود و رهایی ازآن ها چندان ساده به نظر نمی رسد. ولی می توان به برطرف کردن ویا کاهش آثار و پی آمدهای منفی ناشی از آنها امیدوار بود .
تلاش انسان دوستانه علما ودانشمندان در حوزه های گوناگون علمی، فلسفی ، دینی در این باره موید این مدعاست.
پژوهش های نظری اندیشمندان درباره “چیستی” ،” هستیِ” “درد” ها ،” رنج” ها ویا “شرور” ،رفته رفته در متن جامعه سریان یافته وبر باور و اعتقاد مردم عادی نیز تاثیر می گذارد هم می تواند مایه امید واری و پویایی آنها شود و هم یأس و سرخوردگی و پوچ گرائی وحتی خودکشی را موجب گردد . بطور مثال می توان به مسئله “مرگ هراسی ” که همواره دغدغه و مایه درد و رنج برخی انسانها بوده اشاره کرد که امروزه با تبیین های علمی بویژه دینی به امری نسبتا عادی تبدیل شده و استدلال هایی مانند اینکه ” مرگ ، امری عدمی ویا پایان زندگی نیست” بلکه ” انتقال از دنیایی به دنیای دیگر است” یا ” امری وجودی و به تعبیر قرانی چشیدنی است” “کل نفس ذائقه الموت” همگان آنرا خواهند چشید وبسوی حق رهسپار شده وحیات جاودانه خواهند یافت ،هراس وپذیرش آن بویژه برای پیروان ادیان آسمانی آسان تر شده است.
واینک انسان معاصر افزون بررنج های ناشی از جنگ ها و بی عدالتی ها یی که از سوی استعمارگران وجود داشته و دارد ، با بلای دردناکی به نام کرونا ویا زلزله نیز مواجه شده است. با اینکه سوگمندانه این مصیبت را تحمل می کند ،گاه به لحاظ روحی و معرفتی نیز دچارچالش های عقیدتی می گردد .
همین امر ما را بر آن داشته تا در این مکان گرد هم جمع شویم ودرباره بحران اعتقادی که در جامعه دینداران پس از چنین بحرانهایی نظیر کرونا رخ داده باهم گفتگو کنیم .
لازم می دانم به عنوان رئیس انجمن علمی عرفان اسلامی سلام دوستانم در انجمن را به شما بزرگواران برسانم وآمادگی انجمن را برای چنین فعالیتهایی اعلام کنم.
خوشبختانه عصر ما ، عصرگفتگو است . اگر چه برخی از مسائل وچالش های فلسفی وریاضی با گفتگو حل و فصل نمی شود و به براهین متقن حکمی نیازمنداست ، اما بسیاری ازابهامات واثرات منفی رخدادها با گفت و شنود به شرط رعایت آداب گفتگو قابل حل است ومی توان از این شیوه در ایجاد روابط انسانها ونیز درساختن جامعه ی سالم انسانی برغم داشتن تفاوت در” فرهنگ “و “زبان” و “دین” کمک گرفت .
از این روحضور دراین نشست را مغتنم می شمارم وآرزو می کنم با هم اندیشی ومرورباورهای صحیح وارائه راهکارهایی متناسب بتوانیم در برطرف کردن چالش ها و شبهه هایی که در این گونه موارد ایجاد می شود گام برداریم.
بدیهی است بعد ازهر بحران ورویداد غم انگیز درهر جامعه ای خواه ناخواه خدشه ای درحالات روحی و باورهای دینی برخی از مردم ایجاد می شود وآنهارا با پرسش هایی مواجه می سازد .انتساب برخی ازرخدادها -که از آنها به ” بلا” تعبیر می شود- به خداوندی که اورا “خیر مطلق” ،” فعال مایشاء” ، “عالم” و” حکیم” می داند ناسازگار می نماید[1]؟واورا به تفکر وحیرت می کشاند.
جالب اینکه فرشتگان نیز از فعل خداوند به هنگام آفرینش انسان حیرت زده و نگران می شوند و به گمان آنکه چنین موجودی موجب فساد و خونریزی و به تبع آن عامل رنج و الم در جهان می شود اعتراض کردند وخداوند به نادانی آنها اشاره کرده و فرمود ” انی اعلم مالا تعلمون .”
این حیرت و پرسش درباره بلاها و وقوع شرّ درمیان برخی از عالمان ، فیلسوفان وشعرا ی[2] دینی و غیر دینی هم دیده می شود وگاه آنان را تامرز نفی خداوند ویانفی صفات او می کشاند. به عنوان مثال ،ازژان پل سارتر نقل شده که بعد از رخداد تلخ جنگ جهانی دوم که 80 میلیون از انسانها کشته شده وعده بیشماری آواره گردیدند می گفته چگونه اینگونه امور با خیرخواهی و رافت و مهربانی خداوند سازگار است .[3] ناصر خسرو شاعر ایرانی نیز درقالب شعر پرسش خودرا مطرح می کند و می سراید:
چیست خلاف اندر آفرینش دنیا چون همه را دایه و مشاطه تو گشتی؟
بدین ترتیب ، در مسئله شرّ وبحرانهای ناشی از آن ، سه رویکرد عمده می توان داشت .
رویکرد اول ، تبیین وتحلیل اینگونه مسائل است .که همواره تحت عنوان “شرور” ، معمای بدون علاج [4] ، مسئله دردناک در خداپرستی [5] و یا با عنوان اسرار [6] مطرح بوده ومتکلمان و فیلسوفان متأله زن ومرد در ادیان مختلف به تبیین و تحلیل چیستی و هستی آن پرداخته و نظریات گوناگونی ارائه کرده اند مانند اینکه :
شرّ، امری توهّمی است .[7] شرّ به “اهریمن” و خیر به “یزدان” منتسب است .[8] شرّ، امری عدمی است ، شرّ امری وجودی است ،اما وجودی دانستن آن دلیلی برالزامی بودن آن نیست.[9] .شرّ ، امری نسبی است . [10]
یدیهی است پذیرش هرکدام از این اقوال با اعتقادات وجهان بینی فرد رابطه ای مستقیم خواهد داشت .
بطور مثال؛ فیلسوف متأله وعارف معتقد به دین اسلام دربرابر چنین پیشآمدهایی خودرا با قول خداوند نیز مواجه می بیند که می فرماید: “قل کل من عندالله” ( نساء 78) (پیشآمد خوب و بد همه از سوی خداوند است). یا ” مافرًطنا فی الکتاب من شیءٍ ” (دراین کتاب -چه کتاب تکوین و چه کتاب تشریع -کوچکترین کوتاهی ای درباره هیچ موجودی وجود ندارد) ،از این روتلاش می کند تا مسئله ای راکه در اذهان عمومی و حتی در نگاه برخی ازفیلسوفان وعالمان ،شرّ تلقی می شود و با وجود خداوند و صفات “علیم” ،”قدیر” و “حکیم” اومنافات دارد ،تبیین نمایدو به این پرسش پاسخ دهدکه چگونه می توان هدایت ،حضور وسریانِ “خیر مطلق” ،”قادر و علیم مطلق” را در حوادث جزئی ومقید یا اتفاقاتی که شرّ تلقی می شوند پذیرا شد ؟
استاد شهید مرتضی مطهری براین باور است حکمای اسلامی درپرتو اشعه تابناک اسلام، به خوبی توانسته اند با تجزیه و تحلیل مسئله شرّ ، این راز مهم را بگشایند.[11]
رویکرد دوم ،بررسی حالات و عوارض وبحرانهای روحی، روانی،فرهنگی و عقیدتی است که از وقوع شرّ ،گریبانگیر مردم می شود و صاحبنظران اعم از زن ومرد در رشته های گوناگون به تحقیق و پژوهش های علمی ومیدانی در باره آن میپردازند .
رویکرد سوم ؛ کوشش بر ارائه شیوه هایی است که انسان را از بحرانهای پیش آمده برهاند . زیرا بسیاری از این مشکلات، بیش از آنکه به بیان براهین منطقی و عقلانی نیاز داشته باشد به همدردی و دوستی و محبت ویا “حمایت مدد کارانه “نیازمند است .
از این رو، هرسه رویکرد به براهین حکمی ، علمی وروش های متناسب با حوزه خود نیازمنداست ونمی توان نقش زنان را-که از محورهای این نشست هم بوده- متمایز دانست.با این حال می توان به قدرت وتأثیرگذاری زنان در رویکرد سوم تاکید کرد چرا که با ساختار وجودی آنان که عموما مهرورزی و عطوفت برجنبه های دیگر وجودشان غلبه دارد- به تعبیر آیت الله جوادی آملی -“مظهر جمال الهی” هستند مناسب تر است ومی توانند هم در کاستن رنج ودرد انسانها موثر باشند وهم اذهان آنها را ازآشفتگی مسائلی که ارتباطی با خدای حکیم ندارد، پیراسته گردانند.
نکته قابل تامل اینکه؛ اگر غلبه مهروعاطفه بر عقلانیت ، عبور از پیچ و خم “عقل” را که عقالش می خوانند، آسان می گرداند اما همانند شمشیر دولبه ای است که اگر درست مدیریت نشود موجب انحطاط جامعه انسانی می گردد. به عبارت دیگر، احساسات وهیجانات همچون چشمه ای از درون وجود انسان می جوشد ، اگر با عقلانیت و خردمندی به سمت عالم بالا هدایت نشود ناگزیر درسراشیبی روان می گردد .
قبل از پرداختن به شیوه ای که قصد ارائه آن را دارم لازم می دانم برداشت خود را ازانسجام دینی وچالش اعتقادی در دوساحت فردی واجتماعی بیان کنم.
الف) انسجام دینیِ فردی عبارتست از ” باور مند بودن فرد به مبانی دین و ملتزم بودن به آداب واحکام آن “
ویا ” همسوبودن ساحات وجودی انسان” .بدین ترتیب انسانی که رفتار و کردارش با باورواعتقاد و عواطف و احساساتش همسو وهم جهت باشد از انسجام دینی برخوردارخواهد بود.
از این رو هرگاه حادثه ای اعم از بحران های اجتماعی و یا بحران روحی فردی خللی در مبانی اعتقادی انسان دین دار ایجاد کند ناگزیر به دیگر ساحات وجود او سرایت می کند و انسجام دینی او از هم گسسته می شود .گاه به کفر اعتقادی و خدا ناباوری وگاه به سر پیچی ازشریعت واحکام شرعی منجر می شود .
ب) انسجام دینیِ جمعی را می توان ، پیوستگی و همسو بودن جامعه دینداران در ساحت عقاید ، هیجانات و رفتار اجتماعی معنا کرد . بدین ترتیب هرگاه افراد متدین جامعه ، برغم داشتن تفاوت در فرهنگ و آئین وزبان در اصول کلی وهنجارهای اجتماعی با یکدیگر همسو و هم جهت باشند، خواهند توانست انسجام اجتماعی دینی خودرا حفظ کنند .
ادعای گوینده این است که با رویکرد عرفانی به دین در دو حوزه عرفان نظری (فهم حقایق ومراتب هستی) وعرفان عملی ( سیر آفاقی و انفسی) می توان از انسجام دینی و اجتماعی برخوردار شد . همانگونه که امام خمینی در عصر ما با هدایت و رهبری دینی،عرفانی خود توانستند افزون بر انسجام دینی فردی ، انسجام جامعه دینی را برای ملت ایران به ارمغان آورند و مردم ایران را برغم تفاوت در زبان ، فرهنگ ، مذهب با یکدیگر متحد سازند تا آنجا که از برکت این انسجام و اتحاد توانستند بر رژیم قدرتمند شاه واستکبار جهانی پیروز گردند.
به خاطر داریم امام خمینی درپیام خود به جناب آقای میخائیل گورباچف نیز به “بحران معنویت” اشاره کرده وبر رویکرد عرفانی تاکید کردند.
اینک بطور مختصر به برخی ازنظریات درعرفان “نظری” و”عملی” که می تواند به حل مسئله شرّ و همچنین ظهورو تثبیت عقاید دینی کمک کند اشاره می کنم. بدیهی است تثبیت عقیده دینی به شناخت کافی از دین و اصول و فروع آن وهمچنین فایده آن برای زندگی انسان نیازمند است .
عارفان درعرفان نظری به تبیین وترتب نظام هستی ،رابطه خدا با خلق و جایگاه انسان در نظام خلقت می پردازند و درباره چگونگی صدور “کثرت ” از “وحدت” (قوس نزول) و همچنین بازگشت “کثرات به وحدت” (قوس صعود) سخن می گویند . از سریان ، نفوذ وحضور خداوندی که “خیر” ،” جمال” و “وجود مطلق” است در اشیائی که از وجود استقلالی بی بهره بوده وتنها “نمود” وجودند ، رازگشایی می کنند.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند “ما رایت شیئا الا رایت الله قبله و بعده و معه ” یعنی هیچ شی ای را در عالم خارج ندیدم مگر آنکه ” الله” را قبل و بعد و با او دیدم، با این بیان به سریان ونفوذِ وحضورحضرت الوهیت در ممکنات اشاره می کنند وجمله امام خمینی که” عالم محضر خداست” حکایتگر همین حقیقت است .
بدین ترتیب ، عارفان متأله با ارائه براهین ذوقی وکشفی – درعین حال سازگار با عقل- به تبیین این حقیقت پرداخته اند که ذات مقدس خداوند، خیر مطلق است ، یک وجود واحدبی نهایت متن هستی را پر کرده و عالَم ، جز”آیت” ،” جلوه” و “نشانه” او نیست ، به تعبیر قرانی” فاینما تُوَلوا فَثَمَ وَجهُ الله ” روی خودرا به هر جهتی بگردانی همان وجه الله است. [12] که “بودِ” حقیقی است وآنچه رنگ هستی دارد از برکت اتصال به وجود حقیقی است .آنگونه که “اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها “. بر اساس چنین باور و بینشی مجالی برای وجود شرّ ونسبت آن به خداوندی که خیر مطلق است باقی نمی ماند . چرا که از “جمیل مطلق” جز “مطلق جمیل”نیاید . جمله حضرت زینب (سلام الله علیها)در رخداد عاشورا که فرمود “مارایت الا جمیلا” نشاندهنده وصول انسان به این مرتبه وشاهدی بر مدعای ما ست .
از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده که در پاسخ به سخن جابربن انصاری که گفته نزد من فقر بیشتر از غنا ، مرض بیشتر از سلامتی و مرگ بیشتر ازندگی محبوب است فرمودند: ولی ما آنچه را که خدا برایمان رقم زند خوشتر داریم .” فما یَرِدُعلینا من الله فهو اَحبُ الینا ” .[13]
امام خمینی با استناد به قول خداوند در ایه 34 سوره سبا که می فرماید” لایعِزبُ عنه مثقال ذرهٍ فی السموات ولافی الارض” (هیچ ذره ای در عالم از علم او پنهان نیست) ، از علم احاطی خداوند به همه ممکنات و ظهور وحضور او در دل همه موجودات سخن می گویند و همه موجودات را در ضیافت ومحضر حق تعالی حاضر می بینند [14] . وصول به این مرتبه ازمعرفت، در پذیرفتاری و التزام عملی به دین حاصل شدنی است . دینی که پیش از آنکه توشه ای برای آخرت انسان باشد ،والاترین وسیله برای زندگی انسانی است [15] . دینی که خداوند توسط کامل ترین انسانها یی که خود آنها را تربیت کرده [16]،آگاه و مصون از خطا هستند و به بیان امامان معصوم (علیهم السلام) غیر از حب و مهرورزی نیست “هل الدین الا الحب” در خدمت انسان فرستاده است .
درباور عارف متاله ، خالق قادر وحکیم مطلق ، انسان را از میان موجودات ، به صورت خود وبرای جانشینی خود آفریده که “خلق ادم علی صورته” و از موهبت اختیار برخوردارکرده واز او خواسته تا زندگی خداگونه داشته وبه اخلاق الهی متخلق گردد.چنین مخلوقی باید راه و روش مهرورزی را بیاموزد تا اراده خداوند را که فرمود “یُحِبُّهُم و یُحِبُونه ” محقق گرداند وعشق و محبت را در جهان ساری و جاری سازد.
هدف وکارکرد دین در این نگاه آنست که به انسان بیاموزد چگونه از ” هوای نفس ” ،”تعصب” ، “جمود” و”دین عادتی “رها شود و از پیله مادیت وعِقال عقل رها شود و پروانه وار با فنای اراده خود در اراده محبوبِ متعالی، پویا ، خردمندانه وعاشقانه رفتار کند بطوری که اگر دو روزش یکسان باشد خسران زده تلقی می شود [17]
از اینرو امام خمینی ، حقیقت دین و اسرار شریعت یعنی “باید” و “نباید”ها ی آن را برای زدودن “منیت ” و “انانیت” وترک “حب نفس” بیان می کنند تا انسان از “خود خواهی” به” خدا خواهی” و از “خود آگاهی” به “خدا آگاهی” نائل شود ودر عین آنکه در عالم طبیعت زندگی می کند با اتصال به دریای بیکران “وجود” از تعینات و کدورتهای عالم ماده رها شود وبه “توحید” حق که مقصد ومقصود همه پیامبران الهی است نائل آید.
وصول به این مرتبه عالی با مرکب ِعشق پیمودنی است از این رو امام خمینی برسلوک عاشقانه تاکید می کنند ومی گویند .”حاشا که این معما جز به عشق میسر نگردد . [18].
ابن فارض شاعر عرب زبان نیز دررساله خمریه به معجزه گری عشق اشاره کرده و می سراید:
وَاِن خَطِرَت یوما علی خاطِر امریء اَقامَت بهِ الاَفراح وارتَحَلَ الهَم
ولو نَضًحوا منها ثَری قبر میتِ لَعادَت الیهِ الرُوحُ وانتَعَشَ الجِسم
اگر روزی تصور شراب محبت، برخاطر کسی بگذرد، غم از وجودش رخت بر می بندد و شادی به جایش می نشیند. واگر قدری از آن را بر خاک قبر مرده ای بپاشند بی شک روح به او بر می گردد و تنش دست افشان و پای کوبان از گور بر می خیزد.
درعرفان عملی برای رهایی انسان از عالم ماده ورنج های مربوط به آن وهمچنین پیوستن به عالم معنا وبرخورداری از آرامش و طمانینه و یگانه شدن با حق تعالی ترتبی ذکر شده . که در اینجا به یکی از آن رهنمودها اشاره می کنم .
خواجه عبدالله انصاری عارف نامدار ایرانی که درصدد بوده تا راه ورسم زندگی انسانی رابه پیروان خود آموزش دهد از “یقظه” نام می برد وآن را اولین نوری معنا می کند که بر قلب انسان طالب حقیقت می تابد وچشم باطنی او بواسطه درخشش آن نور،بیدار می شود واز حیات انسانی برخوردار می گردد ، حیاتی که لازمه فطرت انسانی است و هی اول ُ ما یَستَنیرُقلبُ العبد بالحیوه لِرویةِ نورِالتَنبیه بدین ترتیب بیرون آمدن از مرتبه حیوانی و شکوفائی انسانیت انسان در گرو این نور است که از آن به بیداری ویقظه تعبیر می شود.
با توجه به خاصیت نور که به اندازه وسعت نورانیتش ،ظلمت را محو می کند، نوریقظه نیز انسان را از ظلمت تن که هیچ آگاهی از خود ندارد می رهاند و به نورانیت نفس که از جنس نور و آگاهی است می رساند و همچنین استعدادهای بالقوه انسانی اورا به فعلیت تبدیل می کند. چنین انسانی به اندازه بهره مندی از نور یقظه هم خود وجایگاه خود را خواهد شناخت هم خدای خود را می شناسد که “من عرف نفسه فقد عرف ربه”. از این رو پیر هرات می گوید.” دل بی یقظت غول است . با غول صحبت مدارید نفس بی آگاهی ،باد است با باد عمر مگذارید [19] .
امام خمینی نیز در دستورات سلوکی خود برای رسیدن انسان به آرامش و رهایی از رنج و المی که اقتضای عالم ماده است از آیه شریفه « و اشرقت الارض بنور ربها » استفاده کرده و می گویند انسان طالب حقیقت باید زمین تاریک و ظلمانی نفس خود را با اشراق و نور افشانی عقلی که منور به نور “ربّ ” است به سرزمین نورانی تبدیل سازد. همانگونه که حیاتِ زمین به نور و گرمای خورشید نیازمند است ، حیات انسانی نیز به “نور عقل” و “نار عشق” محتاج است.
بدیهی است چنین بیداری ای به مقدماتی نیازمند است و یکی ازآن مقدمات، تفکر است که خود نیز دارای مراتب است .[20]
خواجه انصاری یکی از عوامل موثر در یقظه ( بیداری) را توجه قلبی انسان به نعمت های غیر قابل شمارش الهی می داند. [21] ودیدن نعمت ها وانتساب آنها را به منعم حقیقی مدیون عقلی می داند که خداوند به انسان ارزانی داشته است.[22]
درنگاه پیر هرات، دانستن احکام شریعت و طریقت ، شناسایی سود و زیان ایام عمر، دیدن افراد مبتلا به انواع بلاها همه در بیداری و آگاهی بخشی به انسان موثر است بشرط آنکه همه مسیر با حضور در محضر عالمان ، هم صحبتی با نیکان و متخلقان به اخلاق الهی پیموده شود .
خلاصه آنکه؛ انسان با بهره مندی از عرفان نظری و عملی و آشنایی با براهین ذوقی و کشفی و درعین حال غیر مخالف باعقل که عارفان متأله بویژه امام خمینی عرضه کرده اند می تواند :
-
از تعلق خاطر به ماده وامور مادی رها گردد. چرا که خود را برتر ومشرف بر ماده و مادیات ،حتی تن و جسم خود می بیند. درنتیجه از رنج والم که از تعلق، برمی خیزد رها می گردد.
2-از معنویت اصیل بهره مند شود . منظور حالات و خلقیات فطری انسان،یعنی عشق به کمال ، زیبایی ،جاودانگی ، صداقت و مهربانی و همچنین تنفر از نقص ، دروغ و خشونت است که در صورت شکوفا شدن ،او را مظهر الوهیت حق می گرداندواز شک و شبهه می رهاند.
3- احاطه وجودی خداوند به همه ممکنات را باورکند . پی آمد چنین باوری ، نازنین بینی ،مثبت اندیشی رسیدن به آرامش وطمانینه است .
4- -به شکرگزاری وبه بیان شرعی به ” حمدِ” خداوند نائل شود واز مواهب فراوانی که در متون دینی ما بر حمد و سپاس خداوند بیان شده برخوردارگردد .
در پایان از صبر و حوصله شما بزرگواران تشکر می کنم و آرزو دارم روزها و سالهای عاری از هرگونه رنج و المی در انتظارهمه انسانها باشد.
[1] . درمیان فیلسوفان غربی کسانی مانند هیوم ، استوارت میل ، شوپنهاور واسپینوزا و لایبنیتس نیز مسئله شرّ را با عدل الهی و اصل وجود خداوند ناسازگار بیان کرده اند ( بهاء الدین خرمشاهی ، سیر بی سلوک ص255 و مجله اندیشه حوزه ش 25 ص92
[2] رک ..رباعیات منسوب به خیام.اشعاری از حافظ
[3] .کاپلستون ،تاریخ فلسفه ،ج8،ص52.
[4] . به ولتر منسوب است که گفته : شر وبدی نتیجه مادی بودن جهان است و این مشکلی است که حل آن برای ما میسر نیست .محمد علی فروغی ،سیرحکمت در اروپا ،ج2ص192
[5] . اقبال لاهوری ،احیای فکر دینی دراسلام ، ص95.
[6] .ال مینار ، کتاب شناسایی و هستی، ترجمه علی مرادی ص145
[7] . این نظریه در آئین هندو کتاب ریگ ودا –سامهیتا ست که به دوازده وپانزده قرن پیش از میلاد مربوط است . برای اطلاع ر.ک : ر.ا .هیوم ،ادیان زنده جهان ، ص953-358 داریوش شایگان ،ادیان و مکتبهای فلسفی هند ،ج 1و2 علی اصغر حکمت ،تاریخ ادیان ،ص125
[8] .رک : جان فاس ،تاریخ جامع ادیان ،ترجمه علی اصغر حکمت ،ص447
[9] افلاطون در زمره این گروه است . و وجودی دانستن شرّ در مقابل توهمی دانستن آن مطرح شده
[10] . اینان بر این باورند شرّ مطلق در جهان وجود ندارد و شرّ بودن یک چیز با مقایسه با امر دیگر روشن می گردد وبدون مقایسه هیچ امری شرّ نخواهد بود .رک ،علامه حلی در گوهر مراد ص33 3
[11] . رک ،مجموعه اثار ،عدل الهی ،ص111
[12] . اما این ظهورات شدت و ضعف داردکه تشکیک در مراتب بوده و به تشکیک خاص الخاصی شهرت دارد. (قیصری شرح فصوص الحکم ص6 ).
[13] . ( همو ، شرح جنود عقل و جهل ص169 ) .
[14] م امام خمینی ،مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه، نور ششم .
[15] امام موسی صدر در کتاب .نای و نی ،به اهتمام وترجمه علی حجتی کرمانی ، تهران موسسه فرهنگی –تحقیقاتی امام موسی صدرص239
[16] . پیامبر خاتم (ص) فرمود ” ادَبنی ربی “
[17] .روایتی است از حضرت علی علیه السلام .
[18] . امام خمینی ، شرح چهل حدیث ص
[19] . ( کشف الاسرار ج 8 ص179 تفسیر الملائکه )
[20] رک، امام خمینی ،شرح چهل حدیث
[21] . الاول”لَحظُ القلب الی النعمه علی الایاس من عدّ ها ….. “
[22] . فاما معرفه النعمه تصفوا بثلاثه اشیاء بنور العقل، شیم برق المنه”، والاعتبار باهل البلاء
«خودشناسی» و سبک زندگی معنوی
ضرورت خودشناسی و خودآگاهی
در علم روانشناسی، ضرورت شناخت خویش به ویژه در دنیای پیچیده و مدرن امروزی، سبب دستیابی به نقاط ضعف و قدرت و کنترل بهتر هیجانات درونی و اتفاقات بیرونی می شود[1] و این عاملی است در جهت دست یابی به خود بهتر و در نتیجه زندگی بهتر، چرا که وقتی خود بهتر را بشناسیم دنیای بهتری را نیز درک خواهیم کرد و به موفقیت های بیشتری دست می یابیم. در واقع خودشناسي با شناخت نيازهاي انسان ارتباط تنگاتنگي دارد و انسان تا نیازها، علایق و عواطف خود را نشناسد، در برخورد با دیگران و تعاملات اجتماعی نیز موفق نخواهد بود[2] امام علی (ع)در روایتی شناخت خود را در زمینه بهتر شناسی دیگران می داند و در این زمینه می فرماید: «من عرف نفسه فهو لغیره أعرف»؛ هر کس خود را بشناسد دیگران را بهتر می شناسد.[3]
اما هدف اصلی از تکامل در ابعاد مادی و ترقی در دنیا چیزی جز رشد معنوی و تقرب به خدا نیست، لذا غایت از شناخت حقیقی خویشتن، همان مقصدی است که آدمی برای آن آفریده شده است. و اگر انسان در این مسیر از مقصد اصلی دور شود به بیان قرآن کریم سقوط خواهد کرد[4]، خداوند در این باره می فرماید: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار كرد؛ آنها گناهكارانند».[5]
پس خود شناسی نه تنها موجب ارتباط بهتر با دیگران در جامعه گشته و سبب ترقی و آسایش در دنیا می گردد بلکه ارتباط ما با خدا را نیز بهتر می کند، در واقع شناخت خود موجب شناخت خداوند می شود زیرا خداوند هنگام خلقت انسان از روح خود در انسان دمیده است، «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ؛ پس زمانیکه کار آن را به پایان رساندم و از روح خود در او دمیدم ، برای او به سجده بیافتید».[6]اهمیت این امر تا جایی است که پیامبر اسلام شناخت خدا را پیرو خودشناسی دانسته و می فرماید: من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هركسي نفس خود را بشناسد، خداي خود را خواهد شناخت[7]
خودشناسی مساوی است با خودسازی و تاثیر مثبت بر جامعه
در راستای رسیدن به یک شناخت حقیقی از اینکه که هستیم و به کجا می رویم، ما را به اندیشیدن و تفکر در پاسخ به این سوالات وا می دارد و زمانی که آدمی در مسیر جست و جو برای شناخت خویش به شناخت برتر که همان شناخت خداست دست می یابد، می تواند زندگی سراسر معنوی و پر از یاد و ترس خدا را تجربه کند زیرا خود شناسی بیشتر خدا ترسی بیشتر را به دنبال می آورد.[8] بنابراین هر قدر در این مسیر بر دانش شخص افزوده شود اهتمامش به خودش نیز بیشتر گشته و در راه تربیت و اصلاح خویش بیشتر می کوشد.[9] به طوری که خودشناسى سبب مى شود كه انسان گرايش هاى معنوى همچون دوستی، مهربانی، گذشت، کمک و همیاری را در فطرت خود بارور کرده و به تكامل اخلاقى دست يابد.[10] لذا توصیه قرآن به خودشناسی بر این بیان که «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»؛ به خویشتن بپردازید، هرگاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است به شما زیانی نمی رساند.»[11] براى اين است كه انسان هم آهنگ با فطرت خويش در مسير حق و اطاعت خدا قرار گيرد تا سبب تکامل و تعالی وی باشد.[12]
لذا خودشناسی و به دنبال آن خودسازى و تزکیه نفس از رذايل و آراستن جان به فضایل، شرط لازم براى سير كمال معنوى انسان مى باشد. خودسازى علاوه بر پيراسته سازى باطن از رذايل نفسانى، از يك سو، سبب شكوفايى و رشد هماهنگ توانايى ها و استعدادهاى فطرى انسان مى شود و از سوى ديگر، موجب كسب فضايل و ارزش هاى غيرفطرى مى گردد[13]، چنانچه آگاهى از خويشتن سبب پاسدارى و التزام به ارزش هاى انسانى همچون، عدل، احسان، برابرى، برادرى، گذشت و ايثار گشته و به بهبود اوضاع اجتماعى و روابط ميان انسان ها نیز كمك مى كند.
بنابراین خودشناسی در ابعاد مختلف زندگی انسان نقش بسیار موثری دارد، به طوری که از طریق خودشناسی حقیقی می توان ابعاد، قوا، توانمندی ها، ضعف ها، معایب و محاسن خود را شناخته و در پی تدوین برنامه ای متناسب و واقعی در مسیر رشد و تعالی زندگی معنوی بود. از سویی یک فرد خود ساخته می تواند موجب ترقی و تکامل جامعه گردد و ارزش های انسانی را در آن حاکم سازد چرا که اثر گذاری مثبت انسان در جامعه، بستگی به میزان حسن رابطه او با خودش دارد.[14]
[1] . آیسنک، اچ. جی و گلن ویلسون، خودشناسی، ترجمه: شهاب قهرمان،تهران: شباویز، 1363، ص4
[2] . تمیمی آمدی،عبدالواحدبن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم: دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۱۰ق، ص232
[3] . همان، ص232
[4] . قرائتی، محسن، گناه شناسی، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، چاپ نهم، 1378، ص212
[5] . حشر / 19.
[6] . حجر / 29.
[7] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1403ق، ج2، ص32
[8] . تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، غرر الحکم و درر الکلم ، همان، ص232
[9] . حاجى صادقى،عبداللّه، راهبردهاى جهاداكبر، قم: زمزم هدايت، 1386.،ص 29.
[10] . مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، تهران: صدرا، چاپ سیزدهم، 1378، ص26.
[11] . مائده / 105.خ
[12] . مصباح یزدی، محمد تقی، به سوی خودسازی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1380، ص25
[13] . بهشتى، محمد ، آراى انديشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مبانى آن، تهران: سمت، 1388، ص 124.
[14] . مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، همان، ص26
دکتر محمد سلطانی رنانی، عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان :
تأکید قرآن بر عقلانیت
وقتی ما به عنوان یک مسلمان مومن با همه فرمانهای کلان الهی روبه رو میشویم در ابتدا دنبال دلیل این فرمانها میگردیم. خداوند در قرآن فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا؛ ای اهل ایمان، فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) که از خود شما هستند اطاعت کنید، پس اگر در چیزی کار به نزاع کشد آن را به حکم خدا و رسول بازگردانید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این کار برای شما بهتر و خوشعاقبتتر خواهد بود» (نساء/۵۹) اولین سؤال بعد از تمام این دستورات برای یک انسان خردمند این است که کیست که به من میگوید از من اطاعت کن و نماز بخوان و روزه بگیر؟ بنابراین انسان خردمند باید قانع شود تا خدا را عبادت کند.
در بسیاری از آیات قرآن بر تعقل و تفکر و تدبر تأکید شده و همه فراخوانده شدهاند که عقل و خرد خود را به کار بیندازند. همچنین در پایان بسیاری از احکام قرآن مخصوصاً حرامها، تأکید شده که علت حرام بودن، بد بودن آن عمل است. در قرآن کریم آمده است: «وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ۖ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا؛ و هرگز به عمل زنا نزدیک نشوید، که کاری بسیار زشت و راهی بسیار ناپسند است» (اسراء/ ۳۲). اگر بگوئیم این فاحشه و زشت بودن، باز هم به خود شریعت و خداوند بر میگردد، این جمله و گزاره از معنا تهی میشود همانند اینکه فرمانروایی بگوید این کردار ممنوع و گناه است چون من آن را گناه میدانم. بنابراین گزارههای قرآنی تنها وقتی معنادار خواهند بود که آنها را به حکم عقل بدانیم برل خداوند هم به حکم عقل استناد میکند.
محوریت کلمات الهی بر عدالت و راستگویی
آیات ۲۵ تا ۳۸ سوره مبارکه اسراء را میتوان فرمانهای اساسی خداوند دانست که در همه ادیان الهی به آنها اشاره شده است. در آخر این فرمانها و در آیه ۳۸ وقتی خداوند حرامها را نام میبرد سپس میفرماید همه این حرامها و ناراستیها را که برشمردم نزد من ناپسند هستند. این زشت بودن اگر به شریعت برگردد و ما حسن و قبح را شرعی بدانیم این گزاره معنایی ندارد بلکه زشت بودن آن به دلیل این است که عقل گفته است و قرآن هم به حکم عقل اشاره کرده است..
دستهای از آیات قرآن نشان دهنده آن است که چقدر قرآن در حوزه اخلاق، عقلمدار است. یکی از آیات مهم و اساسی در این باب، آیه ۱۱۵ سوره انعام است که خداوند فرموده است: «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا ۚ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ کلام خدای تو از روی راستی و عدالت به حد کمال رسید و هیچ کس تبدیل و تغییر آن کلمات نتواند کرد و او خدای شنوا و داناست» کلمه، هر آن چیزی است که از خداوند صادر میشود و بر اساس راستی و دادگری پا گرفته است. بسیاری از فیلسوفان اخلاق میگویند ما دو حسن ذاتی داریم یعنی دو چیز در ذات خود نیک هستند که یکی عدالت و دومی راست گفتن است. واقعیت این است که تمام کلمات باریتعالی بر محور این دو شکل گرفته و تمامیت میپذیرند.
آیه دیگر ۲۵ سوره حدید است که خداوند فرموده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ؛ همانا ما پیمبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند، و آهن (و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی (جنگ و کارزار) و هم منافع بسیار بر مردم است (نیز برای حفظ عدالت) آفریدیم، و تا معلوم شود که خدا و رسلش را با ایمان قلبی که یاری خواهد کرد؟ (هر چند) که خدا بسیار قوی و مقتدر (و از یاری خلق بینیاز) است» خداوند در اینجا بر توجه توامان به وحی و سنت اشاره کرده است و گفته است هدف از ارسال این موارد این بوده که مردم به دادگری بپردازند چراکه تا مردم بر نخیزند خداوند هم کاری برای آنها نمیکند.
زشتی مورد کراهت خردمندان است
خداوند در جای دیگر در همین راستا فرموده است: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ؛ برای هر کس پاسبانها از پیش رو و پشت سر برگماشته شده که به امر خدا او را نگهبانی کنند. خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند)، و هرگاه خدا اراده کند که قومی را (به بدی اعمالشان) عقاب کند هیچ راه دفاعی نباشد و برای آنان هیچ کس را جز خدا یارای آنکه آن بلا بگرداند نیست» (رعد/۱۱) عدالت آن نحو از دادگری است که ملموس است یعنی عموم مردم باید آن را مشاهده کنند. این دادگری را باید عقل درک کند و به آن حکم دهد.
مهمترین آیات در قرآن که بر اخلاقِ عقلمدار تأکید دارند و به ما میگویند که شریعت بر اساس عقل است آیات ۲۸ و ۲۹ سوره اعراف است که خداوند فرموده است: «وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ ۖ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ ۖ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ۚ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ؛ و چون کار زشتی کنند گویند: ما پدران خود را بدین کار یافتهایم و خدا ما را به آن امر نموده. بگو: هرگز خدا امر به اعمال زشت نکند. آیا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟! بگو: پروردگار من شما را به عدل و درستی امر کرده (نه به اعمال زشت)، و (نیز فرموده که) در هر عبادت روی به حضرت او آرید و خدا را از سر اخلاص در دین بخوانید چنانکه شما را در اول بیافرید دیگر بار (در محشر) به سویش باز آیید» بنابراین خداوند به زشتی دستور نمیدهد و این همان نشانه اخلاق است و تمسخر و زشتی مورد کراهت همه خردمندان هم هست.
یادداشتی از استاد مصطفی ملکیان: برای من و شما در زندگی عادی، گاهی ممکن است این بحث طرح شود و پیش بیاید خصوصاً وقتی که اخلاقی زیستن، هزینه اش بالا می رود که من چه الزامی دارم بر اینکه اخلاقی زندگی کنم؟ آیا نمی شود بی اینکه به خود یا دیگران ضرری برسانیم، دست از اخلاقی بودن بشوییم؟ اصلا چرا عطای اخلاقی بودن را به لقایش نبخشیم؟
در این خصوص که چرا باید اخلاقی زندگی کنیم ، در ابتدا باید نکاتی را به عنوان مقدمه خدمت دوستان بگویم:
اولین نکته: برای اینکه این را توضیح بدهیم، باید از اینجا شروع بکنم که هر کار ارادی که از من صادر می شود، به شرط اینکه ارادی باشد یعنی ارادۀ من تاثیر در آن داشته باشد، قبل از اینکه اقدام به این کار ارادی بکنم ولو یک میلیاردم ثانیه قبل از آن، باید در ضمیر و ذهن من یک باید منعقد شده باشد تا بلافاصله بعد از اینکه این باید حاصل آمد، من مثلا کاغذ را بردارم و آن وقت است که دستم را دراز می کنم و کاغذ را برمی دارم. امکان ندارد یک عمل ارادی از شما صادر بشود و قبل از آن عمل ارادی، یک باید در ذهن و ضمیر شما منعقد نشده باشد.
حالا سوال این است که این باید از کجا آمده است؟
جواب: اعتقاد من این است که این بایدها از شش منبع حاصل می آیند که البته بحث مفصلی می خواهد که از آنها می گذرم اما رأی خود من این است که این باید ها از شش منبع حاصل می آیند. چون این بایدها از شش منبع حاصل می آیند، از آنها تعبیر می کنیم به منابع هنجارگذار یعنی منابعی که برای من انسان، هنجار و نُرم و قاعده تعیین می کنند و می گویند این کار را بکن و آن کار را نکن که آن شش تا عبارتند از:
اول ـ قانون: وقتی در هنگام رانندگی، من از منتها الیه سمت راست حرکت می کنم، در ذهن و ضمیر من این باید منعقد شده که آن باید را قانون کشورم به من منعقد کرده است کما اینکه اگر در کشوری دیگر می بودم ممکن بود از منتها الیه سمت چپ حرکت کنم و این باید توسط قانون آن کشور در ذهن من منعقد می شد. قانون یا به تعبیر دقیق تر، حقوق، باید و نبایدهایی را بر من متعین می کند.
دوم ـ آداب و رسوم و عرف و عادات: قانون به ما نگفته که ۱۳ فروردین به دامن صحرا بروم یا بر سر سفرۀ هفت سین بنشینم ولی آداب و عادات ما ایرانی ها، این باید را به من تعیین کرده است.
سوم ـ مناسک و شعائر دینی: نه قانون و نه آداب و رسوم، هیچکدام به من نگفته اند که نماز بگزارم و چون مسلمان هستم نماز میگزارم و اگر مسیحی بودم، عشای ربانی به جا می آوردم.
چهارم ـ زیباییشناسی: فرض کنید لباس من کاملا نظیف است و بدن من هم کاملا تمیز هست و شما از بوی بد لباس یا بدن من اذیت نمی شوی. با این وجود،چرا من لباسم را اتو می کنم؟ چرا موهایم را شانه می کنم؟ این باید و نبایدها را زیبایی شناسی معین کرده. اگر فرد خوشبینی باشیم به جهان، حس زیبایی شناسی به من می گوید تو جهان را زیباتر کن و اگر انسان بدبینی باشیم باید بکوشیم بر طبق زیبایی شناسی از بدی های جهان بکاهیم.
پنجم ـ مصلحت اندیشی: اگر شما تصمیم گرفته ای که دکتر در پزشکی بشوید، چون هدف شما این است به همین دلیل بر سر وسایل اجتناب ناپذیر رسیدن به این هدف، یک باید و نبایدهایی تعیین می شوند مثلا باید فیزیولوژی بخوانی و آناتومی بخوانی، عصب شناسی بخوانی و …..
انسان در زندگی به ازای هر هدفی که انتخاب می کند، بر سر تمام وسایل گریزناپذیر رسیدن به آن هدف، بایدها و نبایدهایی آشکار می شوند و اگر از آن تصمیم عدول کنید، همۀ بایدها حذف می شوند و اگر تصمیم دیگری اتخاذ کنید، باید و نبایدهای دیگری سر بر می آورند و این، به دلیل آن است که جهان، رابطه ای علی و معلولی دارد و بر سر هر وسیله ای برای رسیدن به هدفی خاص که گریزناپذیر است، باید و نبایدهایی دارد.
ششم ـ اخلاق: وقتی که من راست می گویم، یک بایدی در درون من منعقد شده که می گوید باید راست بگویی تواضع کنی و … .
بنابراین طبق مواردی که گفته شد، اول نکته ای که مقدمتا باید مورد اشاره قرار دهم، این است که ما نباید گمان کنیم که هر باید و نبایدی، اخلاقی است، بلکه باید متوجه باشیم که شش منبع وجود دارند که باید و نبایدها را صادر می کنند.
هوش اخلاقی چیست؟ و چگونگی پرورش آن در کودکان
آنها چگونه و از کجا دلسوزی ،مهربانی و دیگر ارزش های اخلاقی مهم را یاد می گیرند؟
آیا روش های علمی وجود دارد تا والدین جهت شکل دهی ویژگیهای کودکانشان ،از آنها بهره گیرند؟
اینها برخی از سوالاتی هستند که معمولا به ذهن والدین و دست اندرکاران پرورش و تربیت کودکان می رسد، به همین جهت ابتدا به اختصار نظرات برخی از مولفان و نظریه پردازان را مرور کرده و در پایان به ارائه چند راهکار ساده خواهیم پرداخت .
یکی از ابعاد رشد و تحول ، که از دوران کودکی تا سال های بزرگسالی ،در کنار دیگر ابعاد رشد شکل می گیرد،رشد اخلاقی کودکان است .وقتی مردم درباره رشد اخلاقی صحبت می کنند، آنها به رفتار و نگرش های خودشان نسبت به سایر مردم در جامعه اشاره دارند،به عبارتی آنها به پیروی ما از هنجارهای اجتماعی ،مقررات و قوانین ،عرف و آداب و رسوم توجه می کنند .البته به زبان ساده و در مورد کودکان ،ما توانایی آنها را در تمایز درست از غلط توصیف می کنیم .
هوش اخلاقی موضوع تقریبا جدیدی است. همان طور که هوش هیجانی و هوش شناختی با یکدیگر فرق دارد، هوش اخلاقی هم یک هوش کاملا مجزاست. مفهوم اصلی هوش اخلاقی این است که ما بتوانیم درست را از نادرست تشخیص دهیم؛ یعنی اعتقادات محکم اخلاقی داشته باشیم و بر اساس این اعتقادات عمل کنیم.
هوش اخلاقي توانايي تشخيص و تميز درست از نادرست است. به بيان ديگر، كسي داراي هوش اخلاقي تعريف مي شود كه از باورهاي اخلاقي راسخ و قوي و توانايي عمل كردن به آنها برخوردار باشد، به گونه اي كه فرد به شيوه اي صحيح و محترمانه رفتار كند.
هوش اخلاقي اشاره به توانايي اعمال اصول اخلاقي در اهداف شخصي، ارزش ها و فعاليت هاي فرد دارد و به مفهوم ظرفيت وتوانايي درك مسائل خوب از مسائل بد است. هوش اخلاقي شامل گستره ي فراشناختي يافراعملي است كه واكنش شناخت ها، نگرش ها و فعاليت هاي اخلاقي را در چارچوب سيستم هاي ارزشي فردي امكان پذير مي سازد. هوش اخلاقي، هوش حياتي براي همه انسان ها است (نقطه عطفي براي تمام هوش ها محسوب مي شود)، به دليل اينكه هوش اخلاقي اشكال ديگرهوش را به انجام كارهاي ارزشمند هدايت مي كند.
پژوهش هاي محققان تعليم و تربيت نشان داده كودكاني كه به هر دليل هوش اخلاقي كسب نكرده اند در معرض خطرهاي جدي قرار دارند. اين كودكان به دليل وجدان متزلزل، ضعف در مهار كردن اميال، رشدنيافتگي حساسيت هاي اخلاقي و باورهاي كه به گونه اي نادرست هدايت شده، تا حد زيادي به عقب افتادگي اخلاقي و اجتماعي دچار و در بزرگسالي به شخصيت هاي نابهنجار و ناموفق تبديل مي شوند.
دو نظریه پرداز و روانشناس معروف ، ژان پیاژه و لارنس گلبرگ ، رشد اخلاقی کودکان را مطالعه کردند.
پیاژه مشاهده کرد که چگونه استدلال اخلاقی در کودکان شکل می گیرد.او دریافت در کودکان خردسال ،در مقایسه با کودکان بزرگتر ،ادراک ابتدایی تری از رفتار درست – غلط دارند.
پیاژه با طرح این پرسش اساسی که کدام رفتار بدتر است ؟ ، مشاهده کرد که کودکان خردسال رفتار بد را به وسیله میزان صدمه ای که به خاطر رفتار شخص ایجاد شده قضاوت می کنند، او داستانهایی را در قالب معما یا مساله اخلاقی بود برای آنها تعریف می کرد و از آنها می خواست بگویند ” چه کسی رفتارش بدتر است ؟” به عنوان مثال ،یکی از داستان ها به این شرح بود : پسری که بطور اتفاقی ۱۵ فنجان را می شکند کار بدتری کرده است یا پسری که از روی لجبازی و عصبانیت ،هنگامی که مادرش در آن اطراف نیست ، یک فنجان را می شکند؟ پیاژه مشاهده کرد کودکان خردسال ، رفتار بد را به پسری که فنجان بیشتری شکسته است نسبت دادند و این امر صرف نظر از نیت کودک دوم بود . پیاژه این استدلال اخلاقی را ، اخلاق عینی یا واقع گرایی اخلاقی نامیده ،در حالی که کودکان بزرگتر رفتار بد را به پسری که فقط یک فنجان شکسته بود نسبت دادند.،زیرا انگیزه او بد بود.مسلما این نوع استدلال پیشرفته تر از استدلال اخلاق عینی است .
از نظر پیاژه به نظر نمی رسد کودکان بتوانند این مرحله از رشد اخلاقی را کاملا قبل از سنین ۱۲ یا ۱۳ سالگی کسب کنند. نظریه پرداز و مولفی دیگر ، یعنی لارنس گلبرگ کار پیاژه را تا سنین جوانی و بزرگسالی ادامه داد. گلبرگ سطح اول را پیش عرفی نامید.در این سطح کودکان با اجتناب از تنبیه و برآوردن نیازها ی خود رفتار صحیح را نشان می دهند .(در این سطح مرحله اول مساوی تنبیه -اطاعت و مرحله دوم با فرد گرایی توصیف می شود ). این سطح و مرحله هایش کارهای کودکان خردسال تا ۱۰ سالگی را توجه می کند .سطح دوم ،عرفی خوانده می شود ، در این سطح کودکان بیشتر با زندگی بر اساس انتظارات دیگران و انجام کار صحیح به دلیل اینکه برای گروه مناسب است ،رفتار می کند.(مرحله سوم با انطباق بین افراد و مرحله چهارم با نظام اجتماعی و تبعیت از قانون مرتبط است ).این سطح و مرحله هایش با ویژگی های کودکان بالای ۱۰ سال تا دوران بزرگسالی مطابقت دارد. سطح سوم ،پس عرفی نامیده می شود .
در طی این سطح افراد رفتارشان را به وسیله ارزش ها و اعتقادات گروهی و به عبارتی معیارهای جهانی ارزیابی می کنند و رفتارها را با جامعه ای که با آنها زندگی می کنند کنترل می نمایند.به این ترتیب رفتار صحیح بر اساس یک قرار داد اجتماعی با دیگران و مطابق با اصول اخلاق جهانی که ممکن است بر مبنای قوانین جوامع بشری پایه ریزی شده باشد.(در این سطح مرحله پنجم با قرار دادهای اجتماعی و حقوق فردی ،مرحله ششم با علم اخلاق و نوعدوستی مطابقت دارد.) با آن که دیدگاه های دیگری نیز از سوی مولفان دیگر ارائه شده و افراد متعددی با مراحل رشد اخلاقی پیاژه و گلبرگ اتفاق نظر نداشته و از آنها انتقاد می کنند، اما همچنان این پرسش اصلی برای والدین باقی است که ما چگونه رفتار اخلاقی را به کودکان آموزش می دهیم؟ یکی دیگر از مسائل اساسی که همواره در اکثر مسائل (مانند رشد هوش ،شکل گیری شخصیت و…) انسانی مطرح است ، تعیین میزان سهم “طبیعت-تربیت ” است .
متعادل ترین نظر در این بین آن است که رشد اخلاقی حاصل تعامل بین طبیعت و تربیت است . اخلاق در نتیجه تعامل عواملی مانند نظرات والدین ، روش های انضباطی و همچنین انتخاب ها و اختیارات خود کودکان شکل می گیرد.کودک از تجارب اولیه خود برای تشخیص درست از غلط بهره می گیرد .در عین حال هنگامی که نیاز به تربیت و پرورش دارند ،والدین به طور متعادل نیازهایشان را برآورده می سازند ،بدین ترتیب یاد می گیرند در زندگی مقررات را بپذیرند و یاس ها را تحمل کنند. دوست داشتن افراطی و برآوردن نیازها صرف نظر از خواسته ها و نیازهای کودک، او را لوس می کند.این سبب می شود کودکان در اولین مراحل رشد اخلاقی بر اساس فردگرایی خودخواهانه مغرور شوند. این مساله برای کودکان دو ساله خوب است ،برای شش ساله ها قابل تحمل و در ۱۲ ساله ها و یا سنسن بالاتر مضر است .
محدودیت زیاد موجب می گردد کودک احساس کم ارزشی و فقدان خویشتن داری کند.این روش ها موجب بهم ریختن سلامت روانی کودک می شوند ، او فردی بسیار سرکش یا بسیار مطیع ،لیکن به شکلی بیمارگونه و ناسالم ،خواهد شد. با اندکی تامل می توان دریافت رسیدن به تعادل مشکل است .با برقراری انضباط ما فقط رفتار غلط را تنبیه نمی کنیم یا باعث ایجاد محدودیت نمی شویم بلکه چگونگی تشخیص درست از غلط را آموزش می دهیم. حتی به رغم مقررات و نظام های اجتماعی ، کودکان در سنین بالاتر می توانند تصمیم بگیرند و انتخاب کنند که از قوانین و مقررات جامعه پیروی نمایند یا نه . در نهایت والدین در درک رشد اخلاقی باید این واقعیت را بپذیرند که باید کودکانشان را ارزیابی کنند تا اهداف بهتری را برای رشد فردی آنها برگزینند. به تازگی مولفان ، اصطلاح تازه ای را تحت عنوان هوش اخلاقی سعی دارند در روانشناسی وارد نمایند .
در این زمینه مایکل بوریا ده نکته را برای پرورش کودکانی اخلاقی یا ایجاد هوش اخلاقی پیشنهاد می دهد ، که ابتدا رئوس این موارد را مرور کرده و سپس به اختصار به شرح هر یک می پردازد:
۱-احساس تعهد در راستای ایجاد و پرورش کودکی اخلاقی
۲-تلاش برای آن که الگویی نمونه یا یک مثال اخلاقی قوی باشید.
۳-شناختن باورها و عقاید خودتان ، ضمن تلاش برای سهیم کردن دیگران
۴-از لحظات آموختنی به خوبی بهره بگیرید.
۵-انضباط را به عنوان یک درس اخلاقی به کار بندید.
۶-توقع رفتاری اخلاقی داشته باشید .
۷-نسبت به آثار رفتارها واکنش نشان دهید.
۸-رفتارهای اخلاقی را تقویت کرده و پاداش دهید .
۹-به طور روزانه اصول اخلاقی را اولویت بندی نمایید.
۱۰-مشارکت و ثبت قانون طلایی از نظر دکتر مایکل بوریا ، خانه بهترین مدرسه برای آموزش رفتارهای اخلاقی است .
در این راستا ،او ده نکته را جهت ایجاد هوش اخلاقی به والدین پیشنهاد می دهد.
۱- احساس تعهد در جهت پرورش کودکی اخلاقی یک سوال اساسی آن است که پرورش یک کودک اخلاقی چه مقدار برای شما اهمیت دارد؟ چراکه تحقیقات نشان داده اند ،والدینی که شدیدا احساس نیاز به شکل دادن رفتارهای اخلاقی در کودکانشان می نمایند، یا ترس از ایجاد اخلاق های زشت در آنها دارند ، معمولا موفق بوده اند، زیرا خودشان را برای تلاش ذز این مورد متعهد کرده اند.بنابراین اگر شما واقعا می خواهید کودکی دارای اخلاق داشته باشید ، باید احساس تعهد شخصی برای پرورش او نموده و این تعهد تا نیل به هدف تداوم یابد.
۲- تلاش برای آن که الگویی نمونه یا یک مثال اخلاقی قوی باشید والدین اولین و قوی ترین الگو یا معلم اخلاق برای کودکانشان هستند، بنابراین مطمئن شوید همان رفتارهای اخلاقی را که از کودکتان انتظار دارید ، انجام دهید تا آنها از شما فراگیرند.
۳-شناخت باورها و عقاید خودتان ضمن سهیم کردن آنها با دیگران پیش از آنکه بتوانید کودکی با اخلاق پرورش دهید ، باید درباره آنچه که به آن باور دارید با خودتان صادق و صریح باشید ، بنابراین مدتی کوتاه به تمامی ارزش هایتان فکر کنید .سپس درباره این که چرا شما این روش اجرای خاص خودتان را دارید ،به طور منظم با کودکتان صحبت کرده و نظراتتان را با او در میان گذارید.
۴-از لحظات آموختن به خوبی بهره بگیرید بهترین لحظه های آموزش معمولا غیرمنتظره و اتفاقی هستند و بر خلاف تصور ،از پیش برنامه ریزی نشده اند.هر گاه بحث موضوعات اخلاقی به میان آمد ،از آن فرصت استفاده کنید ،آنها به شما و کودک کمک می نمایند تا باورهای اخلاقی استواری را که در هدایت مستمر رفتارهایش برای تمامی زندگی موثرند،رشد دهد.
۵-انضباط را به عنوان یک درس اخلاقی به کار بندید انظباط موثر موجب مراقبت از کودک در این امر می شود تا تشخصی دهد که چرا رفتارش اشتباه است وچگونه می تواندذ آن را اصلاح و تصحیح نماید. در این راستا ، استفاده از پرسش های صحیح به کودکان کمک می نماید به این توانایی دست یابند که نظ دیگران را درباره رفتارشان دریابند و توانایی درک نتایج رفتارهایشان را توسعه دهند.
۶-توقع رفتارهای اخلاقی داشته باشید در این زمینه نتیجه مطالعات روشن بوده است ،کودکانی که رفتارهای اخلاقی دارند ،والدینی دارند که از آنها انتظارات داشته اند چنین عمل کنند.توقعات و انتظارات شما از کودکتان ، به منزله تعیین نوعی استاندارد برای رفتارهای آنهاست .
۷-نسبت به آثار رفتارهای واکنش نشان دهید محققین ابراز می کنند که یکی از بهترین تمرین های سازنده اخلاق ، اشاره به اثر رفتار کودک بر شخص دیگر است ، انجام این کار موجب افزایش رشد اخلاقی کودک می شود.
۸-رفتارهای اخلاقی کودک را تقویت کرده و پاداش دهید یکی از ساده ترین راههای کمک به کودک در جهت کسب رفتارهای جدید این است که پس از وقوع آن رفتارها ، آنها را پاداش داده و تحسین نمایید . پس با هدف شکل دهی رفتارهای اخلاقی ، کودک را زیر نظر بگیرید و با شرح اینکه چرا رفتارش خوب بوده و شما برای آن ارزش قائلید، آن را تقویت نمایید.
۹-هر روز اصول اخلاقی را اولویت بندی کنید. کودکان با خواندن اصول اخلاقی در متن کتابها یاد نمی گیرند چگونه افراد با اخلاق بشوند ، بلکه تنها با انجام کارهای خوب ، این امر را می آموزند، کودک را جهت کمک برای ایجاد تغییر در دنیای خودش تشویق کنید و همیشه او را یاری دهید تا نتیجه مثبت عمل خود را بر روی حالات دیگران درک و تشخیص دهد .هدف نهایی و واقعی برای کودکان آن است که هرچه کمتر و کمتر به راهنمایی بزرگسالان وابسته باشند و اصول اخلاقی باید به زندگی روزمره آنها وارد شده و ضمنا آنها را برای خودشان درونی سازند ، این امر تنها زمانی روی می دهد که والدین بر اهمیت فضیلت ها دائما تاکید کنند و بچه هایشان هم مکررا این رفتارهای اخلاقی را تمرین کنند.
۱۰-مشارکت و ثبت قانون طلایی به کودکتان قانون طلایی را که بسیاری از تمدن ها را در طول قرن ها هدایت و راهنمایی کرده است [ و سخن پیامبر اسلام(ص) نیز هست ] آموزش دهید: ” با دیگران همانگونه رفتار کنید ، که می خواهید با شما رفتار شود .” به او یادآوری کنید از خودش قبل از هر کاری بپرسد “آیا من دوست دارم ، دیگری با من این طور رفتار کند؟” تلاش کنید این اصل ، قانون اساسی اخلاقی خانواده شما باشد.
خوشبختانه هوش اخلاقی را می توان یاد گرفت.
شايد بتوان گفت مهم ترين نكته در مبحث هوش اخلاقي اين است كه اين هوش يه طور كامل آموختني و قابل يادگيري است و به هيچ وجه جنبه ي وراثتي ندارد و تنها از طريق تربيت به كودكان منتقل مي شود. بهترين زمان آموزش هوش اخلاقي در فرزندان از دوره ي نوزادي تا پايان نوجواني است و تعلل والدين در اين زمينه موجب ضعف بالقوه ي كودكان در يادگيري فضايل اخلاقي و ايجاد عادات مخرب مي شود.
والدین از همان ابتدا به عنوان اولین معلم فرزندشان می توانند هوش اخلاقی را با یاد دادن شایستگی های اخلاقی مانند خویشتنداری، بردباری، انصاف، همدلی، گذشت و دیگر صفت های خوب به آنان آموزش دهند. تقویت این هوش بهترین فرصت است که فرزندانمان را در مسیر درست قرار دهیم تا آنان بتوانند علاوه بر درست فکر کردن، درست هم عمل کنند، البته قبل از هر کاری لازم است ابتدا ارزش ها و شایستگی های اخلاقی را به عنوان اولین قدم به آنان آموزش دهیم و بر انجام آنها هم از سوی خود و هم فرزندانمان مصر باشیم.
هوش اخلاقی شامل هفت اصل اخلاقی است که به فرزندتان کمک می کند هنگام مواجهه با فشار ها و چالش های اخلاقی در زندگی از آنها عبور کند. این اصول اخلاقی به فرزندتان جهتی اخلاقی می دهد تا طبق موازین اخلاقی رفتار کند.
هفت فضليت هوش اخلاقي
همدلی:
این نیکخویی به فرزندتان کمک می کند نسبت به نیازها و احساس های دیگران حساس تر شود، به اشخاص نیازمند کمک کرد و با دیگران با محبت رفتار کند. علاوه بر اینها، همدلی، عاطفه اخلاقی قدرتمندی است که فرزندتان را به انجام کارهای درست تشویق می کند، زیرا یک شخص همدل تاثیر درد عاطفی را بر دیگران تشخیص می دهد و بی رحمانه رفتار نمی کند.
همدلي يعني همدردي با مردم و درك نگراني ها و احساسات ديگران. اين فضيلت به كودك كمك مي كند غير از نيازهاي خود، نسبت به نيازها و احساسات ديگران نيز حساس باشد و تمايل بيشتري به ياري افراد آسيب ديده يا دچار مشكل پيدا كند. همچنين يك اهرم اخلاقي قوي است كه كودك را وامي دارد به درستي رفتار كند و از آنجا كه مي تواند رنج هاي عاطفي ديگران را تشخيص دهد و درك كند، از ظالمانه رفتار كردن در حق ديگران پرهيز كند.
وجدان:
هرگاه فرزندتان از مسیر درست خارج شود، به کمک وجدان دچار احساس گناه می شود. داشتن وجدان به وی کمک می کند حتی در برابر وسوسه زیاد، رفتاری درست داشته باشد. وجدان سنگ بنای رشد و پرورش صفات شایسته ای همچون صداقت، مسئولیت و اصالت است.
وجدان، نداي دروني بالقوه اي است كه به كودك در تصميم گيري براي تعيين درستي و نادرستي امور كمك مي كند و باعث مي شود او در مسير اخلاق بماند و در صورت انحراف احساس گناه كند. وجدان بيدار، كودك را در مقابله با نيروهايي كه در برابر خوبي قدعلم مي كنند تقويت مي كند و او را قادر مي سازد در مواجهه با وسوسه ي نفس نيز به طور صحيح رفتار كند. اين خصيصه سنگ بناي تقويت حصايل نيك بنيادي مثل صداقت و مسؤوليت پذيري و امانتداري است.
خویشتنداری:
این اصل مهم اخلاقی سبب می شود فرزندتان هوس هایش را مهار و پیش از عمل فکر کند تا رفتار سنجیده و درستی داشته باشد. در نتیجه تصمیمات شتابزده ای را که باعث عواقب بد می شود، نداشته باشد. به علاوه، تقویت خویشتنداری به فرزندتان کمک می کند تا متکی به نفس شود، زیرا می داند که می تواند رفتارش را کنترل کند.
به فرزند شما ياد مي دهد قبل از مبادرت به انجام هر عمل، فكر كند. در نتيجه او به گونه اي صحيح رفتار مي كند و كمتر احتمال دارد به انتخاب هاي عجولانه كه برايش پيامدهاي خطرناك دارد، دست بزند. اين فضيلت همچنين به فرزند شما كمك مي كند و به خود متكي باشد زيرا او مي داند به تنهايي قادر است اعمالش را مهار كند. همچنين پايه گذار بخشندگي و مهرباني است چرا كه به كودك كمك مي كند از لذات آني چشم بپوشد و در عوض به كمك ديگران بشتابد.
احترام:
هنگامی که فرزند شما احترام را به عنوان بخشی از زندگی روزانه اش در نظر می گیرد، به حقوق و احساس دیگران توجه خواهد داشت و برای خود نیز احترام بیشتری قائل خواهد بود. این صفت شایسته فرزندتان را راهنمایی می کند با دیگران همان گونه رفتار کند که دوست دارد با خودش رفتار شود.
فرزند شما را تشويق مي كند. به دليل آن كه احترام به ديگران را ارزشمند مي داند، با ديگران با ملاحظه رفتار كند. اين ويژگي فرزند شما را بر آن مي دارد با ديگران همان گونه رفتار كند كه دوست دارد با خودش رفتار شود. به همين دليل اساس پيشگيري از خشونت، بي عدالتي و نفرت را پايه گذاري مي كند. وقتي كودك احترام را بخشي از زندگي روزانه اش بداند، احتمال بيشتري دارد كه به حقوق و احساست ديگران توجه كند، در نتيجه براي خودش هم احترام بيشتري قايل مي شود.
مهربانی:
با پرورش مهربانی در فرزندتان وی یاد می گیرد خودخواهی کمتر و محبت بیشتری داشته باشد. فرزند با صفت مهربانی، بیشتر به نیازهای دیگران فکر می کند و علاقه بیشتری به مردم نشان می دهد و بیشتر هم مدافع آنانی خواهد بود که دچار مشکل شده اند یا مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند.
توجه فرزند شما را به رفاه و احساسات ديگران جلب مي كند. با تقويت اين فضليت در فرزندتان او كمتر خودخواهي به خرج خواهد داد و بيشتر دلسوز و غمخوار مي شود و درك مي كند كه مهرباني كردن به ديگران، ساده ترين كاري است كه مي شود كرد. وقتي فرزند شما مهربان باشد بيشتر به فكر نيازهاي ديگران است. به آن ها توجه مي كند و در كمك به نيازمدان پيشقدم مي شود و از كساني كه دچار آسيب يا مشكل شده اند، دفاع مي كند.
تحمل و بردباری:
این اصل اخلاقی به فرزندتان کمک خواهد کرد با فهم و مهربانی با دیگران رفتار کند و در برابر نفرت، خشونت و تعصب بایستد و برای اشخاص بر مبنای شخصیت شان احترام و ارزش قائل شود. داشتن بردباری به آنان می آموزد با وجود تفاوت های نژادی، جنسیتی، فرهنگی و اعتقادی به دیگران احترام بگذارد و برایشان ارزش قائل شود.
باعث مي شود كودك با ديگران عادلانه، منصفانه و بي طرفانه رفتار كند. بنابراين با رعايت قواعد نوبت و مشاركت با ديگران بازي مي كند و قبل از قضاوت در مورد مردم، همه ي جوانب را به خوبي مي سنجد . چون اين فضيلت حساسيت اخلاقي كودك را افزايش مي دهد، اين شجاعت را خواهد داشت تا از كساني كه در حقشان بي عدالتي شده حمايت كند و خواستار اين باشد كه با همه ي مردم عادلانه و يكسان رفتار شود.
انصاف:
فرزندتان را راهنمایی می کند با دیگران با عدالت رفتار کند و بی تعصب و عادلانه برخورد نماید. فرزندی که با انصاف بزرگ شود قانونمدار می شود، حق دیگران را ضایع نمی کند و پیش از قضاوت بدون تعصب تصمیم گیری می کند.
به كودك كمك مي كند ويژگي هاي ديگران را درك كند و آمادگي پذيرش چشم اندازها و باورهاي جديد باشد. او ياد مي گيرد بدون توجه به تفاوت جنسيتي، نژادي، ظاهري، فرهنگي، اعتقادي، و فارغ از توانايي ها با جهت گيري هاي قومي، به ديگران احترام بگذارد و همدلانه و مهربانانه رفتار كند. چنين فرزندي در برابر خشم، خشونت و تعصب ايستادگي مي كند و از همه مهم تر، به افراد بر اساس منش آن ها احترام مي گذارد.
انتقال ارزش ها، پایه هوش اخلاقی
خانواده به عنوان اولین و بالاترین مکان برای انتقال ارزش ها به فرزندان است. خانواده جای امنیت است، جایی که فرزندان در آنجا از حمایت بی قید و شرط بهره مند می شوند، البته خانواده ای سالم است که ارزش ها در آن آموزش داده و به مرور در فرزند درونی می شود. پدر و مادری که خود از نظر ارزشی قوی هستند، ارزش ها را در طول رشد به فرزندانشان یاد می دهند و فرزندان نیز ارزش ها را با خود به جامعه برده و با آنها زندگی می کنند.
این مسئولیت به عهده پدر و مادر است البته اگر بچه ها یک یا چند ارزش را نشناسند، طبیعی است، ولی اگر پدر و مادر آنها را به فرزندان خود منتقل نکنند یا بدتر از آن خودشان ارزش ها را نادیده بگیرند، این امر عادی نیست.
در خانواده ای که در آن افراد ارتباط ضعیفی با هم دارند و نسبت به هم بی تفاوت باشند، بچه ها به جای ارتباط با پدر و مادر دائم با تلویزیون و رایانه ارتباط برقرار می کنند و به دلیل این بی توجهی انتقال ارزش ها به فرزندان هم صورت نمی گیرد. وقتی نوجوان وارد مرحله بلوغ می شود، مخالفت های خود را با ارزش های پدر و مادر شروع می کند. پدر و مادری که تا آن زمان شاهد مخالفت آشکار فرزندشان نبودند، از آن به بعد شاهد بی ارزش شمردن ارزش هایشان، مخالفت ها و بهانه جویی ها از سوی نوجوانشان می شوند، گاه حتی لباس پوشیدن و حرف زدن فرزندشان باعث خجالت والدین می شود. در اینجاست که باید به او فرصت داده شود راه خود را در کنار خانواده پیدا کند، چرا که در افتادن با نوجوان جز راندنش از خود و حتی از خانواده ثمری ندارد. بنابراین برای پرورش هوش اخلاقی فرزندتان در دوران نوجوانی باید به او کمک شود با آرامش بیشتری این سال های پر فشار را پشت سر بگذارد.
در خانواده ای که در آن افراد ارتباط ضعیفی با هم دارند و نسبت به هم بی تفاوت باشند، بچه ها به جای ارتباط با پدر و مادر دائم با تلویزیون و رایانه ارتباط برقرار می کنند و به دلیل این بی توجهی انتقال ارزش ها به فرزندان هم صورت نمی گیرد.
کودک
هنگام تعلیم ارزش ها اگر بی حوصلگی، عصبانیت یا مشکلات شخصی خود را دخالت دهیم، هرگز موفق نخواهیم شد و جز وقت تلف کردن کاری انجام نداده ایم، قبل از هر چیز باید رفتار درست و غلط را به وضوح برای فرزندمان توضیح دهیم و او باید عواقب رفتار غلط را بداند.
برای این که ارزش ها را به زندگی فرزندمان وارد کنیم، فرصت های مناسب بسیاری در زندگی روزمره وجود دارد، می توانیم همراه فرزندمان به عیادت بیمار یا پرستاری از یک سالمند فامیل برویم، می توانیم همراه فرزندمان کمک هایی را برای نیازمندان جمع آوری کرده و به اتفاق به دست آنان برسانیم. به منظور افزایش هوش اخلاقی فرزندمان بهتر است هنگام انجام دادن ارزش ها با وی همراه باشیم. فعالیت مشترک با فرزندان بهتر از توضیح دادن ارزش هاست، با این کار بچه ها منفعل نبوده و در حاشیه فقط به عنوان تماشاگر قرار نمی گیرند.
انتقال ارزش ها، پایه هوش اخلاقی «وقتی خانواده ها سالم و بی مشکل باشد، شهر نیز سالم خواهد بود، وقتی شهر سالم باشد جامعه بزرگ انسانی در صلح و صفا زندگی خواهد کرد.»
گفته بالا، نقل قولی از کنفوسیوس، فیلسوف بزرگ چین است که عقیده داشت از راه رفتار درست می توان به نظم جهانی رسید. رفتارهای درست از نظر کنفوسیوس شامل صداقت داشتن با خود و دیگران، انسانیت، ایثار، صمیمیت، عدالت و دانایی است. به عقیده او، نطفه این ارزش ها در خانواده است. خانواده به عنوان اولین و بالاترین مکان برای انتقال ارزش ها به فرزندان است.
خانواده جای امنیت است، جایی که فرزندان در آنجا از حمایت بی قید و شرط بهره مند می شوند، البته خانواده ای سالم است که ارزش ها در آن آموزش داده و به مرور در فرزند درونی می شود. پدر و مادری که خود از نظر ارزشی قوی هستند، ارزش ها را در طول رشد به فرزندانشان یاد می دهند و فرزندان نیز ارزش ها را با خود به جامعه برده و با آنها زندگی می کنند.
این مسئولیت به عهده پدر و مادر است البته اگر بچه ها یک یا چند ارزش را نشناسند، طبیعی است، ولی اگر پدر و مادر آنها را به فرزندان خود منتقل نکنند یا بدتر از آن خودشان ارزش ها را نادیده بگیرند، این امر عادی نیست. در خانواده ای که در آن افراد ارتباط ضعیفی با هم دارند و نسبت به هم بی تفاوت باشند، بچه ها به جای ارتباط با پدر و مادر دائم با تلویزیون و رایانه ارتباط برقرار می کنند و به دلیل این بی توجهی انتقال ارزش ها به فرزندان هم صورت نمی گیرد. وقتی نوجوان وارد مرحله بلوغ می شود، مخالفت های خود را با ارزش های پدر و مادر شروع می کند.
پدر و مادری که تا آن زمان شاهد مخالفت آشکار فرزندشان نبودند، از آن به بعد شاهد بی ارزش شمردن ارزش هایشان، مخالفت ها و بهانه جویی ها از سوی نوجوانشان می شوند، گاه حتی لباس پوشیدن و حرف زدن فرزندشان باعث خجالت والدین می شود. در اینجاست که باید به او فرصت داده شود راه خود را در کنار خانواده پیدا کند، چرا که در افتادن با نوجوان جز راندنش از خود و حتی از خانواده ثمری ندارد.
بنابراین برای پرورش هوش اخلاقی فرزندتان در دوران نوجوانی باید به او کمک شود با آرامش بیشتری این سال های پر فشار را پشت سر بگذارد. هنگام تعلیم ارزش ها اگر بی حوصلگی، عصبانیت یا مشکلات شخصی خود را دخالت دهیم، هرگز موفق نخواهیم شد و جز وقت تلف کردن کاری انجام نداده ایم، قبل از هر چیز باید رفتار درست و غلط را به وضوح برای فرزندمان توضیح دهیم و او باید عواقب رفتار غلط را بداند.
برای این که ارزش ها را به زندگی فرزندمان وارد کنیم، فرصت های مناسب بسیاری در زندگی روزمره وجود دارد، می توانیم همراه فرزندمان به عیادت بیمار یا پرستاری از یک سالمند فامیل برویم، می توانیم همراه فرزندمان کمک هایی را برای نیازمندان جمع آوری کرده و به اتفاق به دست آنان برسانیم. به منظور افزایش هوش اخلاقی فرزندمان بهتر است هنگام انجام دادن ارزش ها با وی همراه باشیم. فعالیت مشترک با فرزندان بهتر از توضیح دادن ارزش هاست، با این کار بچه ها منفعل نبوده و در حاشیه فقط به عنوان تماشاگر قرار نمی گیرند.
آموزش ارزش ها؛ آموزش هوش اخلاقی
در آموزش ارزش ها این موارد را به یاد داشته باشید:
۱ـ به عنوان والد در انجام ارزش ها ثابت قدم باشید. مثلا اگر می خواهید فرزندتان صداقت را بیاموزد خودتان نیز مقابل او به دیگران دروغ نگویید.
۲ـ از لحظات مناسب برای آموزش و گفت و گو درباره ارزش ها با فرزندتان استفاده کنید؛ مثلا هنگام بازی، پیاده روی و حتی درست کردن کیک.
۳ـ وقتی فرزندتان چیزی می گوید که مخالف ارزش های شماست، واکنش سریع نشان ندهید، برایش مساله را باز کنید و دلیل بیاورید.
۴ـ برای فرزندتان کتاب هایی درباره ارزش های اخلاقی و نتایج آن بخوانید.
۵ـ بچه هایی که والدینشان بر ارزش ها، اهمیت تحصیلات و تلاش برای رسیدن به هدف تاکید دارند، موفق تر خواهند بود و از نظر تحصیلی هم رشد بیشتری خواهند داشت.
۶ـ همیشه با همسرتان مودبانه رفتار کنید، مطمئنا فرزندتان در حال مشاهده رفتارهای شماست.
۷ـ به والدینتان احترام بگذارید و با لحن مناسب با آنان صحبت کنید تا فرزندتان بیاموزد چگونه با شما رفتار کند.
۸ ـ فرزندتان را تشویق کنید با مستمندان و آسیب دیدگان مهربان و بخشنده باشد و فکر کند چگونه می تواند آنان را یاری کند.
۹ـ زمانی که دعا و نیایش می کنید، فرزندتان را در مراسم شرکت دهید تا او بیاموزد برای تغییر در هر موقعیتی باید فکرش را تغییر دهد و به خداوند توکل کند.
۱۰ـ به فرزندتان کمک کنید متوجه شود اغلب ما بر اثر مواجهه و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات رشد می کنیم و یاد بگیرد به جای فرار از مشکلات با آنها رو به رو شود.
۱۱ـ بگذارید فرزندتان مسئولیت کارهایش را بپذیرد و به جای دفاع از او، وی را با پیامد های کارهایش رو به رو کنید.
این توصیه ها را بخوانید
ـ رفتارهای اخلاقی را از فرزندتان بخواهید و کوتاه نیایید. کارشناسان دریافته اند والدینی که فرزندان بااخلاق بزرگ می کنند، بر رفتارهای اخلاقی تاکید می کنند و از فرزندانشان توقع دارند مطابق ارزش های اخلاقی رفتار کنند.
ـ خانه بهترین مکان است تا فرزندتان از طریق آزمون و خطا بیاموزد چگونه بر وسوسه هایش پیروز شود و در شرایط پر تنش بر خود مسلط باشد.
ـ برای فرزندتان وقت بگذارید. به او یادآوری کنید چگونه با ادب باشد و هرگز تصور نکنید خودش راه و رسم ادب را می داند و نیاز به تذکر نیست.
ـ کلمات مودبانه اصلی را به وی یاد بدهید. کلماتی مانند «خواهش می کنم»، «متشکرم»، «ببخشید»، «معذرت می خواهم»، «اجازه دارم» و «لطفا» را به فرزندتان یاد بدهید.
ـ فرزندتان باید بتواند تصمیم های اخلاقی بگیرد. به فرزندتان کمک کنید درباره نتایج عملش فکر کند و سپس با او همراه شویدتصمیم های درست بگیرد.
ـ مطمئن شوید فرزندانتان چه برنامه هایی را تماشا می کنند یا گوش می دهند.تا جایی که ممکن است آنان را از تماشای تصاویر خشونت آمیز، تحقیرآمیز و تصاویری که همدلی را کم می کند بر حذر دارید.
ـ به رفتارهای بی احساس هشدار بدهید. هر بار که فرزندتان از روی نامهربانی رفتار کرد، به او هشدار دهید. این گام مهمی برای پرورش همدلی است؛ مثلا همین که رفتار بی رحمانه ای می بینید هشدار بدهید. تا وقتی رفتاری تبدیل به عادت نشده است، راحت تر می توانید آن را تغییر بدهید.
ـ فرزندتان را به این مقوله که افراد چه احساسی دارند، حساس کنید. والدینی که به طور مستمر در واکنش به بدرفتاری فرزندشان بر احساس شخصی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته تمرکز می کنند، فرزندانی با همدلی بیشتر تربیت می کنند. ـ به فرزندتان یاد بدهید محکم و قاطع باشد و قاطعانه با کسی که او را آزار می دهد، برخورد کند. فرزندتان باید یاد بگیرد رفتار نامناسب طرف مقابل را به او گوشزد کند و قاطعانه در برابر او بایستد.
ـ به فرزندتان کمک کنید بر شباهت ها تمرکز کند. آنان را تشویق کنید به جای تمرکز بر تفاوت ها به دنبال نقاط مشترک خود با دیگران باشد تا بردباری را بیاموزد و بهتر بتواند با دیگران کنار بیاید.
ـ به فرزندتان راه های مقابله با بی انصافی و بی عدالتی را آموزش دهید. برای تقویت هوش اخلاقی فرزندان خود آنها را تشویق کنید با بی عدالتی برخورد کرده و نسبت به آن واکنش نشان دهند.
ـ قانون بگذارید که: «حرف های متعصبانه ممنوع». از ابتدا به فرزندتان یاد دهید متلک های تحقیر آمیز قومی ممنوع؛ چرا که این حرف های توهین آمیز طرف مقابل را آزار می دهد و باعث ترویج تعصب، نفرت و نابردباری می شود.
ـ معذرت بخواهید و بگویید متاسف هستید. یکی از مهارت های اخلاقی که از فرزندمان باید بخواهیم این است که در صورت اشتباه حتما عذرخواهی کند و خجالت نکشد.
ـ به فرزندتان فرصت جبران بدهید. به فرزندتان کمک کنید مسئولیت رفتار بدش را به عهده گیرد و جبران کند. او باید از پیامد اشتباهاتش باخبر شود و بداند چگونه آن را اصلاح کند.
به هر حال ايجاد ظرفيت هوش اخلاقي در كودكان شايد بزرگترين ميراثي باشد كه براي آن ها به جا مي گذاريم. اين توانايي ها در آينده مي تواند بر تمام جنبه هاي زندگي كنوني آن ها و نيز كيفيت روابط، حرفه، خلاقيت، و مهارت هاي زندگي زناشويي و فرزند پروري شان اثر بگذارد و نقش آن ها را در تمامي ابعاد زندگي شان تغيير دهد. از آنجا كه اين فضايل هميشگي هستند و همه ي عمر با فرزندان ما مي مانند و از آنجا كه اين درست همان چيزي است كه در نهايت اعتبار آن ها را در مقام انسان تعيين خواهد كرد، مي توان نتيجه گرفت كه پي ريزي پايه و اساس هوش اخلاقي و سعي در ايجاد و حفظ آن اصلي ترين و دشوارترين وظيفه ي هر پدر و مادر است.
منبع: پایگاه اینترنتی عصر ایران
در این بخش به معرفی برخی پژوهش های مرتبط با حوزه اخلاق و معنویت می پردازیم
1))) تحلیل مبانی فلسفی تربیت اخلاقی از منظر علامه طباطبایی (ره) و ارائه الگویی نظری جهت کاهش شکاف میان معرفت و عمل اخلاقی
2)))عوامل آرامش و اضطراب از دیدگاه قرآن و سنت
3)))اصول اخلاق اجتماعی در صحیفه سجادیه
صحیفه سجادیه متنی کهن از مجموعه متون دعایی، اثر امام سجاد(ع) امام چهارم شیعیان است. این کتاب مجموعهای از معارف الهی میباشد که امام (ع) به علت شرایط سیاسی آن روزگار به زبان دعا بیان فرموده است. پرسش اصلی که در این پایان نامه مطرح میشود این است که، اخلاق اجتماعی چیست؟ اصول اخلاق اجتماعی در صحیفه سجادیه کدام است؟ نگارنده کوشیده است با مبنا قرار دادن کلام امام (ع) به شیوهی کتابخانهای ـ با تحلیل و تفسیرـ بند بند صحیفه سجادیه را مورد بررسی قرار داده و اصول اخلاق اجتماعی مندرج در آن را استنباط نماید. این پایان نامه در چهار فصل تنظیم گردیده است که در فصل اول به بیان مقدمه، بیان مسئله، روش و هدف تحقیق، فرضیات و ماهیت اخلاق اجتماعی ، زندگی نامه و شرایط اجتماعی امام سجاد(ع) و همچنین ویژگیهای صحیفه سجادیه پرداخته شده است. و سپس در فصول بعدی در هفت محور کلی که عبارتند از : اخلاق خانواده، نحوهی سخن گفتن، آداب معاشرت، اصلاح و افساد، امر به معروف و نهی از منکر، عدالت و ظلم و مباحث مالی و اقتصادی به بررسی و تشریح بیست و سه اصل از اصول اخلاق اجتماعی صحیفه سجادیه میپردازد که از آن جمله : اصل مسئولیت در برابر خانواده، فروخوردن خشم، احترام به انسانیت، حسن خلق، عفو و بخشش، نرمی و مدارا، وفای به عهد، تواضع، عزّت نفس، دوست داشتن مردم، اصلاح فی مابین، خیرخواهی، مقابله سیئه با حسنه، نظارت اجتماعی، مسئولیت پذیری، عدالت و انصاف، مساوات و مواسات، اعانت به مظلوم، تعاون، اهتمام به امور مردم، عدم پذیرش سلطه کافران، ادای امانت و حرکت به نفع دیگران را میتوان نام برد. در خاتمه ضمن نتیجه گیری کلی، پیشنهادهایی جهت روی آوری جامعه اسلامی به صحیفه سجادیه ارائه گردیده است.
4)))خودشناسی و خودسازی و نقش آن دو در اخلاق فردی و اجتماعی با تکیه بر نهج البلاغه
5)))تأثیرات فضای مجازی بر اخلاق اجتماعی (با تأکید بر شاخص های اسلامی)
6)))جایگاه اخلاقی عفت از منظر قرآن و راوایات و تأثیر آن در زندگی اجتماعی
8)))تأثیر جنسیت در اخلاق
9)))بررسی تربیت جنسی در آموزههای فقهی
10)))ارائه الگوی طراحی آموزشی آموزش اخلاق برای پایه ششم ابتدایی
11)))شناسایی مولفه های فرهنگ مدارس
12)))بررسی اخلاق اجتماعی پیامبر (ص) و روش الگوسازی آن در قرآن
13)))امنیت اخلاقی در فضای مجازی
فضیلت اخلاقی «صداقت» در سبک زندگی معنوی
صداقت یک ارزش اخلاقی جهانی است. افراد مختلف با دیدگاههای متفاوت دربارهی جهان، انسان و خداوند، همگی بر ارزش راستگویی و صادق بودن تاکید می کنند. با این وجود، همین مفهومِ ساده و ارزشِ بدیهی، با ابهامات مختلفی همراه است. روشن کردنِ مفهوم صداقت و مرز آن با مفاهیم مشابه، پیدا کردن مصداقهای عملی آن، و همچنین تامل دربارهی این که چه چیزی باعث میشود صداقت برای ما ارزشی مهم باشد؟ و کجا حق داریم آن را نقض کنیم؟ از جمله مسائل فلسفی است که دربارهی مفهوم صداقت مطرح است.
برای ورود به این بحث، خوب است در نظر داشته باشیم که مفهومِ صدق برای ما کاربردهای متفاوتی دارد. مثلاً گاهی میگوییم یک گزاره صادق است، به این معنا که آنچه آن گزاره بیان میکند، منطبق با واقع است. اینجا منظور ما صدقِ زبانی است. اما گاهی از صدقِ نیّت سخن میگوییم و صدق را به قصد فرد نسبت میدهیم. در اینجا منظور ما این است که فرد به دنبال فریب و گمراه کردن دیگران نیست. گاهی نیز میگوییم یک عمل، صادقانه است. در اینجا منظور ما این است که این عمل از نیّتی صادقانه نشأت گرفته و در انطباق با آن است. و گاهی میگوییم یک فرد، انسانِ صادقی است. در اینجا ما صداقت را به عنوان یک فضیلت انسانی به یک فرد نسبت میدهیم، و معمولاً منظورمان این است که گفتار، نیات و اعمال این فرد صادقانه بوده و به دنبال فریب دیگران نیست.
راستگویی مصداقی از مفهوم بزرگتری است به نام صداقت. صداقت یعنی پنج ساحت شخصیت و منش فرد همه بر هم منطبق و با هم هماهنگ بوده و به قول روانشناسان integrity داشته باشند. این پنج ساحت شامل :
سه ساحت درونی یعنی ساحت عقیدتی- معرفتی (باورها)، ساحت احساسی- عاطفی؛ و ساحت ارادی یا خواستههای فرد و دو ساحت بیرونیِ گفتار و کردار می شود.
در صورت عدم هماهنگی این ساحات، با بیصداقتی مواجه خواهیم بود که مشهورترین آنها عدم راست گفتن و به عبارتی عدم انطباق ساحت یک (باورها) با ساحت چهار (گفتار) است.
در اینجا سوالی مطرح می شود و آن اینکه:
یک گفتار چه زمانی صادقانه است؟ آیا در همه مواردی که باور فرد با گفتار او هماهنگ باشد با راستگویی مواجه خواهیم بود و بالعکس همه مواردی که باور فرد با گفتار او ناهماهنگ باشد با دروغگویی مواجهیم؟ شاید برای ما راحتتر باشد که برای پاسخ به این سوال، به سوال معکوس آن پاسخ بدهیم، یعنی یک گفتار چه زمانی صادقانه نیست؟ ممکن است بلافاصله فکر کنید گفتاری که چیزی خلاف واقعیت بگوید، صادقانه نیست. مثلاً اگر الان ساعت دوازده ظهر باشد و من به شما بگویم «الان ساعت ده صبح است»، گفتاری غیر صادقانه و دروغ به شما عرضه کردهام. به نظر نمیرسد این شرط، برای دروغ گفتن کافی باشد.
فرض کنید ساعت من خراب است و واقعاً ده صبح را نشان میدهد، در این صورت اگر من با نگاه به ساعتم آنچه را می بینم عیناً به شما اعلام کنم، حتماً میپذیرید که من دروغی نگفتهام، بلکه دچار خطا شدهام. افراد در شرایط مختلفی ممکن است دچار خطای شناختی شوند، مثل کودکانی که خیالات خود را واقعی تصور میکنند، افرادی که تحت تاثیر داروی بیهوشی هستند، یا سالمندانی که دچار اختلالات حافظه شدهاند. علاوه بر این، حتی افرادی که دچار خطای شناختی نشدهاند هم، در گفتهها و نوشتههایشان به اندازهی کافی دقیق نیستند و خیلی وقتها حرفهایشان دقیقاً با واقعیت منطبق نیست. اینجا باید به این نکته توجه کنیم که مطابق با واقع بودن یا نبودن، نسبی و تقریبی است. مثلاً اگر فردی در روزی آفتابی بگوید «دارد باران می بارد» حرفی خلاف واقع زده است، و اگر کسی در روزی بارانی یک دقیقه بعد از قطع شدن باران بگوید «دارد باران میبارد» هم حرفی خلاف واقع زده است. اما ما احساس میکنیم گفتهی نفر اول با واقعیت تضاد بیشتری دارد تا نفر دوم و معمولاً حرف نفر دوم را تقریباً صادق میدانیم. در چنین مواردی ما گفتهی فرد را با وجود این که مطابق واقع نیست، دروغ به حساب نمیآوریم، چرا که آن فرد قصد فریب دادن ما را نداشته است و به اشتباه یا از روی غفلت و بیدقتی حرفی خلاف واقع زده است. پس در صادقانه نبودنِ گفتار علاوه بر عدم انطباق با واقع، نیّتِ فریبکاری هم ضرورت دارد.
از طرف دیگر، گاهی ممکن است فردی چیزی بگوید که مطابق با واقع است، اما در آن نیّتی صادقانه نداشته است. مانند اوقاتی که فرد با پنهانکاری بخشی از واقعیت را نگفته و فقط بخشی از آن را میگوید تا شنونده را به اشتباه بیندازد. همچون دانشآموزی که برای توجیهِ دیر رسیدنش به مدرسه میگوید «دیشب پدرم مریض بود و من تا صبح نخوابیدم» در حالی که بیداری او به علّت تماشای تلویزیون بوده است و نه بیماری مختصر پدرش! یا حتی در مواردی که فرد قصدِ فریب دیگری را دارد اما به دلیل این که خودش هم دچار یک خطا شده است، نهایتاً جملهای صادق را به زبان میآورد. مانند دزدی که به اشتباه فکر میکند اموال دزدی در جایی هستند که خودش پنهان کرده ، و برای فریب دادن پلیس میگوید «آنها را همدستم برده است» درحالی که واقعاً هم همدستش آن ها را برده است و خودش خبر ندارد. آیا در این موارد میتوانیم بگوییم فرد دروغ گفته است؟ اگر فردی با پنهانکاری، اما راستگویی دیگری را فریب دهد، میتوانیم او را به عدم صداقت متهم کنیم؟ اگر با نیتی فریبکارانه جملهای صادق را به زبان بیاورد چطور؟
حال فرض کنیم که فردی با این پیشفرض که طرف مقابلش از او انتظارِ راستگویی ندارد، جملهای خلاف واقع به زبان بیاورد، یا عملی غیرصادقانه انجام دهد. مثلاً بازیگری که روی صحنهی تئاتر، بازیگر دیگری را به قتل متهم میکند. شاعری که قد محبوبش را مثل سرو بلند توصیف میکند؛ یا کسی که در بازی مافیا، ادعا میکند مافیا نیست، در حالی که واقعاً هست. آیا در چنین مواردی که قراردادی نانوشته بین گوینده و شنونده وجود دارد که طبق آن، شنونده انتظار شنیدن جملات واقعگو را ندارد، باز هم گوینده دروغ گفته است؟ اگر این قراردادها، مربوط به صحنهی نمایش یا یک بازی نباشند، و قراردادهای اجتماعی باشند که رفتار ما را با بقیه تنظیم میکنند چطور؟ مثلاً طبق عرف، ادب حکم میکند با محبت و احترام با دیگران صحبت کنیم در حالی که ممکن است قلباً نسبت به آنها محبت یا احترام نداشته باشیم. آیا اینجا نیز مصداقی از دروغگویی اتفاق افتاده است؟ یا اینکه همچون صحنهی تئاتر، در روابط رسمی هم ما از یکدیگر انتظار راستگویی نداریم؟
پاسخ به این سوالات چندان ساده نیست. با این که میدانیم سه مولفهی «خلاف واقع بودن»، «پنهان کردن واقعیت»، و «نیت فریبکاری» در صادقانه نبودن یک گفتار نقش دارند، اما برای تصمیمگیری دربارهی اینکه در یک موقعیت، عمل یا گفتار غیرصادقانهای رخ داده است، باید بتوانیم تشخیص دهیم کدام یک از این عوامل نقش مهمتری دارند.
اما اصلاً چرا صادق بودن اهمیت دارد؟ چرا نباید دروغ گفت یا رفتاری فریبکارانه و غیرصادقانه داشت؟ آیا دروغ گفتن همیشه بد است؟ آیا نمیتوان نیتی خوب اما فریبکارانه داشت؟ اندیشمندان برای اثبات ضرورت صداقت دلایل متفاوتی ارائه میکنند. طبق دیدگاههای دینی، فرد اولاً به خاطر رابطهای که با خداوند دارد باید صداقت داشته باشد. انسانی که خودش را در محضر خداوند که آگاهِ مطلق است میبیند، نباید واقعیت را تحریف کند. این نوعی گستاخی در برابر خداوند و خلاف بندگی به حساب میآید. علاوه بر این، آموزههای دینی به ما میگویند صداقت باعث نجات شده (النّجاه فی الصدق) و دروغگویی خطایی است که خطاهای بزرگتری را به دنبال دارد (الکذب مفتاح لکلّ شر). بنابراین دروغ گفتن، هم خلاف وظیفهی ما در برابر خداوند است، و هم رابطۀ ما با دیگران را خراب میکند.
فیلسوفان نیز دلایل مختلفی علیه دروغگویی آوردهاند. ارسطو دروغگویی را تهدیدکنندهی زندگی اجتماعی میداند. زندگی اجتماعی ما از سطح روابط دوستی، خانوادگی، تا روابط شهروندی، هممیهنی و همنوعی مبتنی بر اعتماد است. دروغگویی و تمایل به فریب دادن، اعتماد را که مبنای روابط انسانی است تهدید میکنند. طبق دیدگاه فیلسوفانی چون آگوستین و کانت نیز دروغ گفتن تحت هر شرایطی ممنوع است. از نظر کانت فردی که دروغ میگوید، وظیفهی انسانیاش را به جا نیاورده است و با این کار به کل بشریت لطمه میزند؛ چرا که با این کار تنها یک نفر را فریب نداده، بلکه اصلِ سخن گفتن را بیاعتبار کرده است و این باعث میشود تمام قراردادها و پیمانهای انسانی اعتبار کمتری پیدا کنند.
با این حال، به نظر میرسد گاهی انسانها دلایلِ قانعکنندهای برای دروغ گفتن دارند. به طوری که اگر کسی دلایل آنها را بداند، آنها را بابت دروغ گفتن سرزنش نمیکند. به چنین دروغهایی، دروغ سفید یا مصلحتآمیز گفته میشود. دروغهای مصلحتآمیز، دروغهایی هستند که گفتن آنها آسیب مهمی به کسی نمیزند، یا فایدهی زیادی برای گوینده یا شنونده به دنبال دارند، و یا شاید هیچ وقت فرد شنونده از دروغ بودن آنچه به او گفته شده با خبر نشود. مثلاً وقتی دوستی از شما میپرسد چرا به مهمانی جشن تولد نمیآیید؟ و به جای این که دلیل واقعی آن یعنی دعوایی که در خانه رخ داده و از آن شرمنده و ناراحتید بگویید، میتوانید با یک دروغ کوچک و ساده، او را قانع کنید در حالی که واقعاً برای او فرقی ندارد چرا شما به مهمانی نمیآیید. یا وقتی کسی برای شما ساعت بسیار گرانقیمتی خریده که از آن متنفرید، اما برای خوشحال کردنش میگویید که همیشه آرزوی داشتن چنین ساعتی را داشتید. و یا رزمندهای که در میدان جنگ آسیبدیده و در آستانهی جان دادن است، و همرزمانش برای آرام کردنش به او به دروغ مژده میدهند که در عملیات پیروز شدهاند. آیا در چنین مواردی اجازه داریم دروغ بگوییم؟
فیلسوفانی که ارزش اخلاقی کارها را بر اساس نتایج آن مشخص میکنند، پاسخشان به این سوال مثبت است. آنها میگویند اگر در موقعیتی دروغ گفتن فایدهی بیشتری برای افراد بیشتری داشته باشد، ما مجازیم دروغ بگوییم، اما لغزندگی جادهی دروغهای مصلحتآمیز، باعث اعتراض فیلسوفان به این دیدگاه شده است. اگر گفتن دروغهای مصلحتآمیز را مجاز بدانیم، آنگاه مصلحتهای فراوانی میتوان پیدا کرد که به خاطرشان بتوانیم دروغ بگوییم، تا جایی که مرز دروغ سفید و سیاه به تدریج کمرنگ میشود و دروغگویی به یک عادت اجتماعی تبدیل میشود. بنابراین با اینکه عقلاً میتوان دید در موارد خیلی خاصی دروغ گفتن میتواند اخلاقاً مجاز باشد، اما نباید بیقید و شرط آن را آزاد کرد.
اما پرسش دیگری که میتوان دربارهی صداقت پرسید، این است که آیا ممکن است صداقتِ بیش از حد نیز غیر اخلاقی باشد؟ طبق نگاه ارسطویی به فضایل، هر خصلتِ خوبی در صورتی که با اعتدال همراه باشد، فضیلت به حساب میآید و اگر به افراط یا تفریط کشیده شود، دیگر فضیلت نخواهد بود. با این حساب آیا صداقت نیز میتواند شکلی افراطی به خود گرفته و از اعتدال دور شود؟ و آیا ممکن است از نظر اخلاقی ما همیشه وظیفه نداشته باشیم تمام حقیقت را بیان کنیم؟ چنانکه سعدی نیز در گلستان میگوید «جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت»، اگرچه صداقت برای ایجاد اعتماد و شکلگیری جامعه ضروری است، اما اگر به اسمِ صداقت انسانها تمام واقعیاتی را که دربارۀ یکدیگر میدانند به زبان بیاورند، و هیچ پردهپوشی، امانتداری و مصلحتسنجی در گفتههایشان نداشته باشند، مفاسد مختلفی ایجاد شده و زندگی اجتماعی مختل خواهد شد.
با اینکه راستگویی و تعهد به حقیقت در رفتار و گفتار یکی از فضایل اساسی است، اما این به آن معنا نیست که هر حقیقتی را باید افشا کرد. آنچه حقیقتگویی را محدود کرده و از افراط باز میدارد، توجه به دیگر اصول اخلاقی است. فضایل اخلاقی و اصولی مانندِ رازداری، امانتداری، پردهپوشی، تواضع، مراقبت و … حکم میکنند که ما تمام حقایقی که میدانیم بر زبان نیاوریم. مثلاً وقتی موضوعی به عنوان راز به ما گفته شده است، وقتی از عیبها و مشکلات دیگران خبر داریم و افشای آن میتواند به آنها آسیب بزند، وقتی بیان یک حقیقت میتواند رابطهی دو نفر را به هم بزند، و زمانی که بیان داشتههایمان میتواند دیگران را دچار حسرت و اندوه بکند. در غالب اوقات برای پرهیز از چنین پیامدهایی، نیازی به دروغ گفتن نیست. تنها باید با در نظر گرفتن اصول اخلاقی مختلف، و با خلاقیت و سنجیدهگی راه سومی را یافت[1].
[1] در نوشتن این متن از مقاله «راستگویی و دروغگویی در فلسفه اخلاق»، محمد لگنهاوزن، مجله معرفت سال 1374 شماره 15 و سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «اخلاق رفتار: راستگویی» بهره برده شده است.
«وفاداری» و سبک زندگی معنوی
بر اساس آموزه های اسلامی وفای به عهد از ضروریات اخلاقی به شمار می رود. در قرآن می خوانیم:
« أوفوُا بِالعَهدَ أنَّ العَهد کانَ مَسؤُولاً»
نسبت به پیمانهای خود وفادار باشید که شما نسبت به معاهدات خود مسؤولید.
قرآن کریم کسانی را که اهل وفا باشند و نسبت به پیمانهای خود پایدار بمانند خردمند می شمارد:
«اِنَّما یَتَذَکَّرُ أوُلُوا اَلبابِ الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهدِاللهِ وَ لایَنقُضُونَ المیثاقَ»
به درستی که اهل خرد متذکر می شوند؛ آنان که به عهد خدا وفا می کنند و پیمان نمی شکنند».
پیامبر (ص) می فرماید:
«لا ایمانَ لمَن لا آمائهً لَهُ وَ لا دینِ لِمَن لا عَهدَ لَهُ»
هر که امانتدار نباشد ایمان ندارد و هر که نسبت به پیمانش وفادار نباشد دین ندارد.
وفاداری لازمه سبک زندگی سالم است و بایستی از همان کودکی مورد تعلیم و تاکید قرار گیرد تا فرزندان و کودکان ، التزام به آن داشته باشند.
لازم به ذکر است که وفاداری از مفاهیم مهم، اما پر مناقشه فلسفه اخلاق است. به جرأت میتوان گفت فضیلت اصلی فلسفه اخلاق، مفهوم وفاداری و نقش آن در زندگی اخلاقی افراد و شهروندان است که امروزه تا حد زیادی نادیده گرفته شدهاست. وفاداری در یک تعریف کاربردی، تمایل عملی برای پایبندی مداوم و پایدار به چیزی است که برای ما ارزش ذاتی دارد( لزوماً آن چیز در نظر دیگران نباید با ارزش باشد)، و این تعهد اغلب برای فرد پر هزینه و دشوار است و حتی ممکن است منافع و رفاه او را به خطر اندازد. در منابع اسلامی معمولاً وفاداری را بهعنوان وفای به عهد معرفی کردهاند. امر الهی از یکسو بر وفای به عهد و از سوی دیگر نهی از گفتار بی کردار یا نقض عهد است، یعنی اگر قولی به کسی داده شود فرد باید خود را موظف به اجرای قول بداند، و این فضیلت تا حدی مهم است که ربطی به مسلمان یا کافر بودن طرف مقابل ندارد.
منظور از وفا، تعهد به انجام هر عهد و قولی است که فرد آگاهانه و از روی اراده متقبل میشود. بنابراین افراد باید روی قولی که میدهند تأمل و بررسی کنند و امکان متعهد ماندن به آن را از ابتدا بسنجند. از اینرو میتوان گفت وفاداری چیزی فراتر از یک عهد حقوقی یا تربیتی است، بلکه پیمانی است که فرد با جان و دل و از روی عقلانیت و اراده میبندد. وفادری به عهد و پیمان، راهکاری است که انسجام، همبستگی واعتماد متقابل را در هر جامعهای حفظ میکند. یک نیروی متحد کننده در دوستیها، ازدواج، و پیوند بین شهروندان یک کشور است. جامعهای که نتواند افراد وفادار و متعهد تربیت کند به سمت انحطاط و بیاعتمادی پیش میرود. البته هریک از ما براساس نظام ارزشی خود به یک فرد یا شیء یا گروه وفادار هستیم و چه بسا با این عهد نسبت به دیگران موضع بگیریم. یکی از وظایف نظامهای تعلیم و تربیت این است که به کودکان و نوجوانان فرصت دهند تا ارزشهای پشت وفاداری به یک چیز را کشف کنند تا وفای کورکورانه آنها با اندک نسیم مخالفی به بیوفایی کشیده نشود.
وفاداری دارای ابعاد مختلفی است، از وفاداری نسبت به خود تا وفاداری نسبت به خدای خود (وفای به اعتقادات). کسی که به ارزشها، آرمانها، باورها و اهداف خود وفادار است این فضیلت را در سایر جنبههای زندگی مثل وفاداری به شغلی که انتخاب کرده، یا وفاداری نسبت به همسری که انتخاب نموده، یا وفاداری نسبت به دوست یا وفاداری به نظام اعتقادی نشان میدهد. لذا درک چرایی تعهد به یک چیز، به همان اندازه فهم چیستی تعهد و منافع وفاداری در برابر مضرات پیمانشکنی بسیار ضروری است.
پرداختن به مسئله فداکاری در سنین نوجوانی و حتی سنین پایینتر اهمیت بسیاری دارد، چراکه روابط متعهدانه به فرزندان ما احساس ارزشمندی و عزت نفس میدهد. زمانی که کودکان و نوجوانان میبینند که دوستان یا اعضای خانواده و یا حتی مسئولین مدرسه، باوجود سختیها، حاضرند روی قولی که به آنها دادهاند بایستند، آنها احساس خودارزشمندی میکنند. مطالعات نشان میدهند که کودکان در سنین پیش دبستانی هم در دوستیهای فردی و هم در گروه وفاداری نشان میدهند. هنگامی که کودکان با دوستان وفادار پیوندهای صمیمی برقرار میکنند، نسبت به همسالان خود گرایش بیشتری دارند، اضطراب اجتماعی کمتر، احساس خودارزشمندی بیشتر، و علائم افسردگی کمتری را گزارش میکنند. ناگفته نماند، وفاداری برای کارکرد همه روابط لازم است، زیرا انتظارات، اعتماد به نفس و قابلیت اطمینان را تقویت میکند. شکست در وفاداری میتواند به طور جدی احساس اطمینان و دوستداشتنی بودن را برای کودکان یا بزرگسالان به خطر بیندازد، وجود چنین نقض اعتمادی میتواند در سلامت روان فرد ترکهایی ایجاد کند که شاید هرگز نتوان به طور کامل آن را ترمیم کرد.
از سوی دیگر گاه این مفهوم آنچنان برای نوجوان مهم میشود که ممکن است نتواند مرز میان وفاداری سالم از غیر سالم را تشخیص دهد و بدلیل احساس تعلق به دوستان یا گروههای خاص خود را در اقدامات ناسلام آنها شریک سازد. لذا نکتهای که در این سن اهمیت پیدا میکند، وفاداری نسبت به ارزشهای خود است. برای مثال نوجوانی که به انسانیت و مهربانی باور دارد، لزومی ندارد پشت دوستی که اهل قلدری، شایعهپراکنی یا تمسخر است بایستد، حتی اگر دوستش در این رفتارهای غیراخلاقی او را هدف قرار ندهد و حتی با او ادعای رفاقت زیاد داشتهباشد. باید به نوجوانان کمک کنیم که میان شخص و رفتار او تفاوت قائل شوند. در حقیقت اگر آنها دوستان خود را دوست دارند ولی با کار آنها موافق نیستند، میتوانند به دوستان خود بگویند که چه احساسی دارند و مخالفت خود را اعلام کنند. دوستی که دزدی می کند ممکن است آدم بدی نباشد، اما فردی است که انتخاب بدی داشته است. جدا کردن عمل از شخص به نوجوان این امکان را می دهد که بدون تغییر ارزشها و علایق خود به دوست خود وفادار بماند و حتی به او کمک کند، و اگر شکاف بزرگی بین ارزشهای خود و دوستش دید از نقض عهد دوستانه خود هراسی نداشتهباشد.
ماهیت وابستگی متعهدانه همراه با احساسات قوی و فداکاری در وفاداری به یک چیز، این شک را برمیانگیزد که شاید وفاداری اساساً یک احساس یا عاطفه است که خود را در عمل نشان میدهد. اما بهنظر میرسد چنین دیدگاهی، انگیزههای منطقی وفاداری را نادیده میگیرد، چون درواقع افراد مجبور نیستند به چیزی وفادار بمانند و این فضیلت یک انتخاب ارادی است که نباید کورکورانه و بدون فکر انجام شود. برهمین اساس کودکان و نوجوانان باید از ابتدا بیاموزند که برای وفاداری به یک شخص، یا انجمن، یا باور و … میبایست دلایل منطقی داشتهباشند. یعنی یک نوجوان نمیتواند بطور کلی ادعا کند «من یک فرد وفادار هستم» چون وفاداری همواره یک هدف دارد مثل دوستی، خانواده، انجمنهای خاص، حرفهها، عقاید و مذاهب، و هر چیز دیگری که فرد بتواند خود را متعلق به آن بداند و عهد و پیمان با آن را ارزشمند توصیف کند.
علاوهبر اینکه فرزندان ما باید تشخیص دهند به چه کسی یا چه چیزی وفادار باشند، میبایست بدانند که لازم نیست این وفاداری تحت هر شرایطی و به همه امور اجرا شود. به عبارتی اگر سازمان یا شخص یا هر چیز دیگر که ما به آن وفادار هستیم از ما بخواهد کار اشتباهی انجام دهیم، نباید چشمبسته آنرا اجرا کنیم، تنها بدلیل اینکه زمانی تصمیم گرفتیم به آن چیز وفادار باشیم. در حقیقت ما تحت لوای وفاداری به یک چیز نباید قدرت قضاوت خود را خاموش کنیم. این موضوع زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند که ما متوجه میشویم، بسیاری از وفاداریهایی که ما نسبت به خانواده، قوم، کشور و مذهب داریم، اغلب بهطور طبیعی حاصل فرآیند تربیت و پرورش فرزندان در یک بافت فرهنگی یا حاصل تعلق به یک گروه خاص مثل گروه دوستان هستند و دارای پشتوانههای استدلالی قوی نمیباشند.
براساس انچه گفته شد لازم است وفای به عهد نیز آگاهانه ، متفکرانه و بر مبنای استدلال باشد.
سبک زندگی چیست؟
سبک زندگی یکی از عناصر مهم مفاهیم علوم اجتماعی نوین بوده و در بررسی های اجتماعی و فرهنگی معاصر به تدریج جایگاه خاصی یافته است. این مفهوم در معانی مختلفی همچون: نوع، روش، شیوه ای برازنده و مناسب، تطابق با معیار شناخته شده و غیره به کار رفته. این مفهوم قلمرو گسترده ای دارد که از الگوی مصرف، نوع پوشش، دکوراسیون خانه و محل کار، ژست های رفتاری، نحوه صحبت، فعالیت های اوقات فراغت تا نگرش های سیاسی و اجتماعی و علاقه مندی های شخصی را شامل می شود.
معنویت
معنای کلی «معنویت» چیزی فراتر از دینداری است. یعنی در عین حال که مخالفتی با دینداری ندارد ولی به معنای دینداری نیست. به همین ترتیب معنویت به معنای عرفان هم نیست. یعنی چنین نیست که اگر بگوییم کسی معنوی است یعنی اهل سیر و سلوک عرفانی است. معنویت به معنای هر گونه اخلاقی زیستن هم نیست. اما هر که معنوی زندگی میکند، به گونهای زندگی اخلاقی قائل است. پس معنویت یک نوع اخلاق خاص را اقتضاء میکند. پس وقتی معنویت اسلامی را مد نظر قرار می دهیم آن اخلاق خاصی که معنویت اسلامی به آن التزام دارد مبتنی بر آموزه های اسلامی است.
مطلب دیگر این است که مبنای زندگی معنوی احساس «امنیت و آرامش» است. همه انسانها صرف نظر از اینکه در چه مکان، زمان و در چه اوضاع و احوالی زندگی میکنند، دوست دارند که زندگی شان «ایمنی و آرامش» داشته باشد. ایمنی و آرامش، جامع همه نکات مثبتی است که انسانها در زندگیشانطالب آن هستند. البته قبل از ویتگنشتاین با توجه به این که جهان به لحاظ وضعیت بیرونیاش چنان نیست که بتوان از ان ایمنی و آرامش را انتظار داشت، پس طالب این اوصاف تصمیم می گیرد آن اوصاف را در درون خود محقق سازد . از اینجاست که بستر سیر معنوی فراهم می شد.آدمی به دنبال تحقق اوصاف درونی است که به او آرامش امنیت دهند. در اموزه های اسلامی که از یک جهت به فطرت انسان نیز تکیه دارند مولفه های مختلفی مطرح می شود که اگر فرد به آنها تحقق یابد قادر خواهد بود که کیفیت آرام و ایمنی از زندگی را تجربه کند. این اموزه ها برای کودک و بزرگسال به گونه ای متناسب با ظرفیت ادراکی انها تعریف و ارائه می شود.
در این پژوهش ، به چند نمونه از سبک زیستنی اشاره می کنیم که مبتنی بر آموزه های اسلامی بوده و در برنامه های تربیتی قابل اجراست. یکی از این آموزه ها مربوط به پرورش حس «قدردانی» است که می تواند نتایج مثبت گسترده ای را در پی داشته باشد. فردی که می اموزد قدردان باشد، دروناً به درجه ای از آرامش و شادی نائل می شود که حسی پویا و زاینده بوده و به تداوم آرامش کمک می کند. ذیلا به شرح این مولفه می پردازیم.
قدردانی
قدردانی، عبارتست از پاسخ مناسب یا فراخوانده شده یک ذینفع به منافعی که در اختیار او قرار دارد، یا واکنش مناسب به بهره مندی از یک خیر است. این موضوع همواره در اخلاق هنجاری ، اخلاق کاربردی ، روانشناسی اخلاق و فلسفه سیاسی مورد توجه بودهاست. علیرغم رایجبودن این مفهوم در زندگی روزمره ، بین ماهیت قدردانی و رابطه آن با سایر مفاهیم فلسفی بین فیلسوفان اختلاف نظر وجود دارد. طیف وسیعی از انواع سپاسگزاری وجود دارد و گستردگی شرایطی که ما در آن سپاسگزار هستیم، نشان می دهد که به طور کلی شکرگزاری پاسخی است که شخص باید نسبت به یک چیز خوب داشته باشد، و چیز خوب یعنی چیزی که یا مفید است یا مطلوب.
الگوی کلی سپاس به این شکل است که: «الف از ب بخاطر ج سپاسگزار است». بدین تعبیر که الف ذینفع، ب خیرخواه و ج امر مطلوب یا مفید است. با وجود انواع سپاسگزاری، اما به نظر میرسد سپاس بهنوعی احساس خوشحالی ما را نسبت به چیزی که داریم یا شخص خیرخواه نشان میدهد. اغلب فیلسوفان چرخۀ خیرخواهی را زمانی کامل میدانند که فرد ذینفع از خیرخواه سپاسگزاری کند، لذا از این منظر، فرد ذینفع نیز عامل محسوب میشود. در چنین شرایطی تشکر کلامی یا بیان میزان مفید بودن آن خیر میتواند فرد خیرخواه را در استمرار عمل خیر تشویق کند. نیازی نیست که ما برای سپاسگزاری منتظر دریافت یک عمل خاص یا یک هدیه عینی باشیم، خیرخواهی میتواند یک امر قلبی باشد، میتواند یک تلاش یا فداکاری ضمنی باشد، حتی میتواند بیان زیبایی یا ارزش یک چیزی باشد.
عواملی مثل داشتن قصد و نیت در خیر رساندن به دیگران و داوطلبانه بودن این امر، لزوم سپاسگزاری را دوچندان میکند. ما باید بخاطر تمامی فرصتهای زندگی سپاسگزار باشیم؛ افراد موفق معمولاً کسانی نیستند که لزوماً از زندگی کاملتری بهرهمند بودهاند بلکه افرادی هستند که از رنجهای زندگی (نه از کسانی که این رنجها را ایجاد کردهاند) نیز تشکر میکنند که به آنها فرصت رشد و خَلق مسیرهای جدید را دادهاست. چنین روحیه سپاسی در سلامت روان مورد تایید اغلب روانشناسان مثبتنگر است.
قدرشناسی مشروط و منوط به توجه، دید و نگرش به درون خود است. بدون یک توجه واقعی نمی توان به وجود تعداد بیشماری از رخدادهای تکراری که به نفع ما در جریان است پی برد و آنها را دید. براساس این دیدگاه، روحیه سپاس از دیگری، نیازمند سپاسگزاری از خویشتن است. فراموش نکنیم قدردانی همواره متوجه انسانها و بصورت کلامی نیست، سپاس حتی میتواند متوجه یک جسم بیجان باشد. برای مثال ما از طبیعت برای سخاوتی که نسبت به ما دارد سپاسگزار هستیم، اما در اینجا این قدردانی از نوع کلامی نیست بلکه با مراقبت از طبیعت سپاس خود را نشان میدهیم.
بطور کلی، انسانهای قدردان و سپاسگزار میزان رضایت بیشتری از زندگی خود دارند، احساس خوشبختی بیشتری دارند، و زندگی اجتماعی موفقتری را تجربه میکنند. انسانهایی که قدر آنچه را که دارند و آنچه را که تجربه می کنند میدانند، توانائی غلبه بر باورها و هیجانات منفی زندگی مثل دوری از حسادت، ناراحتی، خشم، طلبکاری و توقع، و افسردگی در آنها بیشتر میگردد. تمرین قدردانی بطور روزمره احساسات مثبت مثل هیجان ،غرور سالم، عزت نفس و لذت را بالا میبرد. خوشبینی حاصل از روحیه سپاسگزار، تاثیر بسزایی روی سلامت مغز و جسم فرد میگذارد.
درک تمام نعماتی که در زندگی ما وجود دارد برای همگان آسان نیست، این امر نیازمند پرورش روحیه سپاسگزاری است. قدردانی حاصل توجه ظریف به چیزهایی است که به هر دلیل میتوانست در زندگی ما وجود نداشتهباشد، بجای آنکه موشکافانه بدنبال چیزهایی باشیم که میتوانست به گونه بهتری در زندگی ما وجود پیدا کند. روانشناسان معتقدند فقط افرادی که به «خود تحققیافته» رسیدهاند میتوانند چیزهای ارزشمند زندگی خود را درک کنند. آنان که احساس رضایت خود را مشروط به خواستهها و نیازهای ناچیز نمیکنند، بخوبی قادر هستند مواهب اساسی و اولیه زندگی را همواره و خستگی ناپذیر با احترام، خوشحالی، ابراز شگفتی، تشکر و حتی شور و شعفی بی اندازه قدردان باشند و ارج نهند.
از آنجا که سپاسگزاری بالاترین نوع تفکر است و روحیه قدردانی، نوعی خوشبختی همراه با معجزه محسوب میشود، و متاسفانه در جامعه مدرن و فرزند سالار معاصر این فضیلت اخلاقی به مرور کمرنگ شدهاست، لذا توجه ضروری به پرورش این فضیلت که برخی از فلاسفه آن را «ملکه فضایل» و یا «حافظۀ قلب» میخوانند، بسیار جدی است. در جامعه مصرفگرای مدرن، ما فرزندانمان را بهگونهای تربیت کردهایم که بر روی چیزهایی که ندارند، یا چیزهایی که دیگران دارند و آنها ندارند، تمرکز میکنند؛ متاسفانه فضای تربیتی خانوادههای فرزندسالار به گونهای است که فرزندان بجای احساس قدردانی نسبت به والدین و به تبع آن سایر نهادهای اجتماعی، مرتباً از آنها تقاضا دارند و هر محبتی را وظیفه و هر کمبودی را تقصیر تلقی میکنند. چنین دیدگاهی نهتنها به خانواده و جامعه لطمه میزند بلکه منجر به احساس عدم رضایت مزمن در چنین افرادی میشود. درحالیکه روحیه شکرگزاری نه تنها احساس و انتقال تشکر از چیزهایی است که داریم بلکه منجر به کشف تمام عواملی میشود که در احساس توفیق و رضایت ما نقش دارند.
صبر
صبر يكي از آموزههاي مهـم دينـي و از راهبردهـاي مقابلهاي اخلاقی و مذهبي در برابر فشارهای رواني اسـت. این ویژگی سبب میشود فـرد نه تنها هنگـام سختیها، مصيبتها و گرفتاريها، از درون پايداری و مقاومت كند و واكنش هاي تنـد و احساسـي و دور از عقـل و شـرع بروز ندهد، بلکه کمک میکند فرد ظرفیت ورود به مسیرهای طولانی برای دستیابی به اهداف بلند مدت را نیز در خود پرورش دهد و صرفاً به دنبال اهداف کوچک و زود بازده نباشد. برخلاف تصور عامه، صبر به معناي كنار كشـيدن و انفعال، یا یک فضیلت سادۀ انتظار نيست؛ بلكه اصولاً صبر فعاليت عقلاني است كه براساس آن فرد صابر براي رسيدن به اهداف بزرگ و متعالی خـود از آن بهره ميبرد. لذا میتوان گفت شکیبایی یک روحیه چندوجهی است که توسط شبکهای از سایر فضایل حمایت و پشتیبانی میشود. صبر گاهي در شرایط دشوار حتی میتواند در قالب پذیرش موقعیت نامطلوب تجلی کن چراکه عقلانیت چنین حکم میکند. این ویژگی از آنجا که فرد صابر را به دستاوردهای بزرگتر و ارزنده بشارت میدهد می تواند او را ا لغزش به سمت لذتهای آنی نيز در امان نگهدارد لذا منجر به دوري از معصيت نیز ميگردد.
همچنین صبر به تحمل و شکیبایی، خویشتنداری و شکایت نکردن از سختیها برای رسیدن به اهداف نیز معنا شده است، و صبور به کسی گفته میشود که در برابر حوادث ناخوشایند زندگی، پایداری خود را از دست نمیدهد. براساس این تفسیر درست، باید گفت که صبر در دستیابی به خود شکوفایی انسان نقشی اساسی ایفا میکند. بنابراین، آدمی باید در کسب این صفت پسندیده بکوشد و به میزان دوراندیشی و متعالی بودن اهداف یک فرد یا جامعه، صبر و بردباری نیز ضروت پیدا میکند.
برخی از فلاسفه مهمترین رذیلت بشر را بیحوصلگی و ناشکیبایی میدانند. پس میتوان گفت انسان برای سیر در مسیر تکامل به صبر و شکیبایی نیاز دارد، یعنی در بستر صبر و بردباری، تلاش فرد برای بروز علاقه و استعدادش افزایش مییابد، و همین امر منجر به شکوفایی و تکامل انسان خواهد شد. صبر، آدمی را از هر نوع خودباختگی و حیرت و بلاتکلیفی میرهاند و احتمال سرگشتگی و انحراف از اهداف را به حداقل میرساند. اما همین فضیلت اخلاقی، خود نیازمند ارادهای قوی در کنار امید است. انسان صبور دارای اراده عالی است چراکه وجود انسان خواهان سریعترین مسیر برای رسیدن به خواستهها است، و تحمل شرایطی که مانع از دسترسی آنی به لذات باشد بسیار ناگوار و سخت است. به همین دلیل تحمل مشکلات و پذیرش درد و در یک کلام صبوری، بر یک ظرفیت وجودی والا دلالت دارد.
همانگونه که قبلاً هم گفتهشد، صبر یک فضیلت تکبُعدی نیست و شامل ابعادی مثل انتظار خودخواسته، استقامت بدون گلهمندی، بردباری، تحمل، ثبات و پشتکار است. این مفهوم صرفاً به معنای پذیرش یک شرایط اجتناب ناپذیر نیست، بلکه شامل شرایط قابل اجتنابی که عقل حکم میکند آنها را نیز بپذیریم میشود. در اصطلاح عرفا نیز صبر، مقامی نفسانی است که سالک با تلاش و ریاضت، به آن دست مییابد. در ادبیات عرفا صبر با دوچیز قوام مییابد. اول این که سالک در درون خود از سختیهایی که بر او وارد می شود، کراهت داشته باشد و دیگر این که سالک سختیها را در درون خود نگه دارد و از ابراز آن خودداری کند، تا به گوهر درون دست یابد.
فلاسفه صبر را پشتیبان و اساس سایر فضایل میدانند و معتقدند صبر با فضیلتهایی مثل خِرد، عشق و شجاعت ارتباط تنگاتنگی دارد. وقتی ما برای امر مطلوبی منتظر میمانیم، یا شرایط دشواری را تحمل میکنیم ، یا برای رسیئن به هدف صبر و استقامت داریم، نشان میدهیم در کنار انتظارات مطلوب، به بارهای سنگینی که در موقعیتهای مختلف زندگی بر دوش ما نهاده میشود نگرشی توام با پذیش داریم. همچنین صبر اساس مدیریت هیجان، خصوصاً هیجان خشم است، زیرا به شخص فرصت میدهد تا در انتظاری توام با آرامش، بیاندیشد که بهترین عمل و مناسبترین زمان برای اقدام چیست. زمانی که فرد صرف میکند تا با صبوری بهترین تصمیمات خود را بگیرد، به او کمک میکند تا به سایر آرمانهای خود متعهد بماند.
اگرچه مطابق نظر فلاسفه، همه فضیلتها و شایستگیها در قدرت چشمپوشی از ارضای سریع آن دسته از تمایلات نهفته آدمی ریشه دارد که عقل اجازه ارضای آنها را نمیدهد، اما همواره خیر به فرد صبور نمیرسد. در حقیقت صبری توأم با خیر است که مانع از مبارزه فعال برای رسیدن به آرمان نشود. یک فرد صبور به همان اندازه نیز فرد «عاقلِ اهل عمل» است که در همه شرایط بیرویه صبر نمیکند. علاوه بر این ، یک فرد صبور، فردی شجاع است که در صورت مناسب بودن شرایط، اقدامات قاطعانه انجام خواهد داد. با این دیدگاه باید گفت که صبر برای خود یک جزیره مستقل نیست و از سایر فضایل مانند عقل عملی، شجاعت، عشق، و عدالت جدا نیست، بلکه وجود آن در شبکهای از فضایل که در خدمت آرمانهای اخلاقی عمل میکنند، ضروری است.
این مقاومت و پایداری افراد صبور در شرایط دشوار بر ظرفیت انسان در «انجام دادن» یا «به تاخیر انداختن» خواستهها در موقعیتهای متفاوت دلالت دارد، بدون آنکه موجب خودآزاری یا خشم یا سایر راههای منفی شود. در حقیقت فضیلت صبوری، مشکل تصمیمگیری بین دو انتخاب: انتخاب پاداش ارزشمندتر در بلندمدت و انتخاب پاداش کوچک در کوتاه مدت، را حل میکند؛ مخصوصاً زمانی که فرد با مشکلات طولانیمدت روبرو شدهباشد، کاربرد این فضیلت بسیار بارز است. خویشتنداری یعنی داشتن نظم لازم در جهت رسیدن به استعدادهای بالقوه و بردباری به انسان، این قدرت را خواهد داد که بتواند رفتارش را با هدفهایش منطبق سازد. بدون خویشتنداری، دستیابی به توان لازم جهت غلبه کردن بر اضطراب و ترس ناشی از ابهام در آینده غیر ممکن خواهد بود.
محققين با بررسي كل آيات قرآن در مورد صبر و معـاني مستتر در اين آيات، پنج مولفه را برای صبر معرفی کردند. اين مولفههـا عبارتنـد از: متعـالي شـدن (تحمـل سختي ها و صبور بودن در مصايب و ناملايمـات جهـت دستيابي به هدف و رسيدن به قرب الهي و رشـد معنـوي بهتر)، شكيبايي (بردباري و تحمل مصايب و تـاب آوري در مقابل سختي ها)، رضايت (پـذيرش وضـع موجـود و قبول آنچه كه فرد دارد)، استقامت (پايـداري و ثبـات در انجام امور و مداومت در كار و فعاليت) و درنگ (ايجـاد وقفه در مقابل خواسته ها و كنترل پذيري اميال درونـي.
با توجه به سبک تربیتی معاصر که با تامین خواسته های فرزندان بصورت سریع و متنوع جلوه میکند و رشد فزاینده تکنولوژی در عصر سرعت، خویشتن داری به عنوان یک مهارت لازم برای زندگی سالم و اتخاذ تصمیمات منطقی و اثر گذار، در رشد و تعالی کودکان اهمیت زیادی دارد.
خلاصه کتاب :
بهره مندي از رسانههاي اخلاقي و رعايت اصول اخلاقي در رسانهها، مطلوب دائمي حس پاك و فطرت آسماني انسانها است و در نگاهي كليتر، هر يك از انواع تكنولوژي، اخلاق متناسب با خود را اقتضا ميكند. اصول اخلاق رسانههاي جمعي، هر چند قدمتي به درازاي تاريخ خود رسانههاي جمعي ندارد، ولي سهم مهمي از مطالعات و ادبيات اين رشته علمي را به خود اختصاص داده است. اكنون در عصر اطلاعات و ارتباطات زندگي ميكنيم و رسانهها ابعاد مختلفي از زندگي اجتماعي و حتي فردي انسانها را در برگرفتهاند. هر چه زندگي انسانها رسانهايتر و تأثير رسانهها بر زندگي آنها بيشتر ميشود، نقش اخلاق نيز براي برقراري ارتباطي مناسبتر (و چه بسا پايدارتر) ميان انسانها پررنگتر ميگردد. يكي از مسائلي كه اين كتاب بر آن استوار است و ميتوان از مباحث طرح شده دريافت، اين است كه هيچگاه نخواهيم توانست در يك عبارت و حتي در يك بند، عينيگرايي را به گونهاي تعريف كنيم كه يك تلقي واحد از آن به دست آيد. براي شناخت اين مفهوم، بايد روند و تاريخ آنرا در كشوقوس تحولات آن بشناسيم. شناخت ريشههاي لغوي، بياثر نيست ،ولي به فهم معناي دقيق آن كمك چنداني نميكند. اما شناخت ريشههاي اوليه بحث درباره عينيگرايي در شناخت هرچه نزديكتر ما از آن، بسيار موثر خواهد بود. بنابراين، نگارنده در اين پژوهش كوشيده است با مرور ادبيات اخلاق رسانه ، سير تحولات آن و انتقادات وارد برآن ، به تبيين دقيق مفهوم اين اصل بپردازد .همچنين با بررسي تاريخچه تحولات اين اصل ، مباني هستي شناختي و معرفتشناختي آنرا بيشتر بررسي كند. اين كتاب، با معرفي روش استنباط لايهاي، در سه سطح موضوع، روابط و تكامل ،به بررسي حكم قرآن درباره اصل ياد شده ميپردازد.
خلاصه کتاب :
عرصه مطالعات رسانهاي، بهويژه روزنامهنگاري، در برابر مسائل اخلاقي، حساسيت بيشتري پيدا كرده است. اينكه هنجارهاي اخلاقي در حوزه وسايل ارتباط جمعي و بهطور ويژه حوزه روزنامهنگاري، چه معيارهايي دارد، مسئله مهمي در روزگار كنوني است. كتاب حاضر، در ده فصل، دربردارنده مقالههايي است كه به اين موضوع پرداختهاند: اخلاق رسانهاي: نگرشي بر مبناي فرايض اخلاقي؛ اخلاق و جامعه: نيازهاي خاص كارگزاران رسانهها؛ اخلاق ارتباطات: رويكردي بر مبناي مسيحيت، ضوابط رسانهاي در افريقاي جنوبي؛ اخلاق رسانهاي يا قوانين رسانهاي و در جستوجوي اصول اخلاقي رسانهها ،عنوانهاي برخي مقالههاي اين مجموعه است.
خلاصه کتاب :
اين پژوهش، به رسانه همچون ا تكنولوژي و ابزاري مينگردكه ميتواند اهداف والاي بشري را در گستره ظرفيتها و توانمندي هاي خود تحقق بخشد ،اما به تعريف و كاركردهايي كه واضعان اين تكنولوژي ارائه كردهاند پايبند نيست ، بلكه تقرير ديگري را ارائه ميدهد. به اين معنا كه براي رسانه دو ساحت متصور است؛ اول، ساحت ابزاري كه در اين ساحت، رسانه مانند همه ابزارهاي ساخت بشر ، قابل تصرف و استفاده است . دوم، ساحت مفهومي كه عقبه محتوايي ايجاد ابزاري چون رسانه را مورد توجه قرار ميدهد. صدالبته در اين ساحت، لازم است در ادبيات موجود رسانه، خواه در مقام تعريف و خواه در مقام شاخصهها، كاركرد و وظايف استحاله جدي صورت پذيرد. اين كتاب درباره مسئوليت اخلاقي رسانه در قبال اجتماع لازم ديده است رويكرد فلسفه اخلاق متكي بر پژوهشهاي هنجاري را مشخص گرداند .در اين راستا، درپي معياري براي تعيين حسن و قبح افعال اختياري برآمده است. از همين روست كه تئوريپردازي در بستر مفاهيم بلند و ژرف اسلامي با جهتگيري نويسندگان كتاب در مباني فلسفي چون فلسفه هستي، معرفت، انسان، اجتماع و دين كه به يك اعتبار جهانبيني اسلامي رابطه مستقيمي خواهند داشت. اين كتاب در دو بخش اصلي تنظيم شده است؛ نخست مباني اخلاق رسانهاي با زيرفصلهاي:رسانه هاي جمعي و معضل تكنولوژي و معنا، فلسفه علم؛درآمدي بر تبيين روششناسي توليد علم ديني، بنيان هاي فلسفي اخلاق در رسانه و دوم: بنيانهاي فلسفي اخلاق در رسانه با اخلاق رسانهاي در غرب؛ از اصول اخلاقي تا رويكرد بنيادي، تحليل و بررسي اخلاق رسانه اي در غرب و اخلاق رسانهاي در اسلام. هر يك از فصل هاي كتاب خود به بررسي جداگانه پيرامون موضوع از مبنا تا انتها پرداخته است و مي كوشد با واكاوي فلسفي، پاسخي درخور به مولفه هاي مطرح شده ارائه دهد.
خلاصه کتاب :
اخلاق رسانهاي، يكي از حوزههاي اخلاق كاربردي يا اخلاق عملي است و عنوان ها و بخشهاي گوناگوني همچون اخلاق روزنامهنگاري، اخلاق در خبر، اخلاق رسانههاي سمعي و بصري، اخلاق در محتواي فيلم، اخلاق در نمايش تئاتري، اخلاق در نقاشي و هنرهاي تصويري و اخلاق در فضاي مجازي (اينترنت) را در بر ميگيرد. هدف از تاليف اين كتاب، پيشنهاد و ارائه اصول كاربردي اخلاق رسانهاي در جمهوري اسلامي ايران است كه ريشه در اخلاق اسلامي و مباني جهانشمول مسلمات عقلي دارد. پژوهشگران اين اثر، مي كوشند ضمن روشن كردن كليت مباحث مربوط به اخلاق حرفهاي در رسانهها، ضمن كاربرديسازي گزارههاي اخلاقي، با ورود به حوزه توليد محتوا، به ارائه كدهاي اخلاقي مرتبط و متناسب با هر يك از اين بخشها نيز اقدام كنند. به عبارت ديگر، اين نوشتار ميكوشد كُدهاي اخلاقي كاربردي در حوزه عملكرد رسانههاي جمهوري اسلامي ايران راتدوين و ارائه نمايد تا شرايط براي ارائه كدهاي جزييتر اخلاقي در انواع رسانهها و نيز گروههاي توليد محتوا مانند گروه سياسي، گروه كودك و خانواده ،فراهم گردد.
خلاصه کتاب :
بررسي نقش رسانه در تثبيت هنجارهاي سياسي و ايجاد پيوند بين اخلاق و سياست است. در اين نوشتار تلاش شده است تا چگونگي نقشآفريني رسانهها در نهادينهسازي اخلاق در جامعه و در ميان مسئولان حكومتي، تبيين شده و فعاليتها و بايستههاي رسانه ملي به عنوان فراگيرترين رسانه در ايران، بيان شود. نويسنده بر اين باور است كه رسانهها با ظرفيتي كه دارند، ميتوانند بستر و زمينه لازم را براي تثبيت فرهنگ و اخلاق در جامعه نهادينه كنند حاكمان سياسي را به اخلاقگرايي و رعايت شئون اخلاقي فرابخوانند. وي اخلاق و سياست را دو جزء به هم پيوند خورده در تعاليم حكومتي اسلام دانسته و چارچوبهاي آن را از منظر قرآني، سيره حكومتي پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امام علي(ع) ترسيم كرده است. وي همچنين به نقش فرهنگ در تثبيت هنجارهاي سياسي و اجتماعي در جامعه اشاره و ميزان تأثيرگذاري رسانهها را در ترسيم الگوي مناسب براي پيوند بين اخلاق و سياست بررسي مي كند. همچنين به نمونههايي از اين تأثيرگذاري را برمي شمارد.
خلاصه کتاب :
هشدارها و تذكرات مقام معظم رهبري در هر حوزه اي ،چراغ راه مسئولان و ملت شريف ايران است. ايشان در خصوص گسترش تهمت و تخريب در فضاي مطبوعات و رسانه ها، بارها ديدگاه هاي خود را در ديدار با مسئولان، كارگزاران نظام و دانشجويان اعلام داشته اند؛ مقوله اي كه گاهي از آن غافليم. با بالاگرفتن بحث ضرورت نقد و لزوم رعايت اخلاق در نقد ازسوي رسانهها كه وظيفه اصلي نقد و نظارت در جامعه را به عهده دارند، اثر حاضر به بازخواني بيانات رهبر فرزانه انقلاب پرداخته است. بر همين اساس، اين كتاب، از مجموعه كتاب هاي انديشنامه جنگ نرم و حاصل تلاش جمعي از پزوهشگران است. «زيادتر نگوييد از آنچه كه هست»، «افكار عمومي موش آزمايشگاهي نيست»، «چارچوب اصول، اصول انقلاب است» و «امر به معروف و نهي از منكر در رسانه ها جاري نيست» ،عنوان هاي فصل هاي چهارگانه اين كتاب هستند.
خلاصه کتاب :
در كتاب حاضر، به پيامدهاي رسانهها و آثار اخلاقي آن در زندگي انسان و همچنين راهكارهايي جهت استفادۀ بهينه از رسانه پرداخته شده است. بدين منظور، ابتدا رسانه و سواد رسانهاي تعريف و سپس در خصوص دهكدۀ جهاني، بازيهاي رايانهاي، تأثير بازيها بر روي افراد، خشونت بازيهاي رايانهاي، تلفن همراه، خطرات و تهديدات تلفن همراه و اعتياد به موبايل مباحثي ارائه مي شود. در ادامه، نقض حريم خصوصي، خطر تلويزيون، اعتياد اينترنتي، خطرات اينترنت، نظارت و كنترل بر اينترنت مطرح شده است. در نهايت نويسنده در خصوص استفاده از اين رسانهها در زندگي به والدين و معلمان پيشنهادهايي ارائه مي كند.
خلاصه کتاب : كتاب حاضر، اثر چهار نويسنده با تخصصهاي علوم ارتباطات، حقوق، فلسفه و فلسفه اخلاق تا جامعهشناسي و روانشناسي است كه با طرح جديدترين مباحث حوزه اخلاق كاربردي به تبيين مستدل اصول و ضوابط حرفهاي براي همه رسانهها از جمله رسانههاي جديد پرداختهاند. بخش اول ، به موضوع ضرورت اخلاق در رسانهها ميپردازد. در بخش دوم ، اخلاق نامه حرفهاي معرفي و به بيان رسانهها و مسائل اخلاقي جديد اشاره شده است. دربخش سوم كتاب، كسبوكار رسانه و كسبوكار بازار تحليل و هنجارهاي موجود در فضاي رسانه ارزيابي مي شود. بخش چهارم نيز حرفهاي گرايي در رفتار و هويت را بيان ميكند .همچنين برخي نكته هاي اخلاقي كه روزنامهنگاران در عرصه كار رسانهاي بايد به آن پايبند باشند را برميشمارد. بخش پنجم نقشهاي عام اوليه روزنامهنگاري، تبليغات و روابط عمومي را معرفي ميكند. بخش ششم فساد در رسانهها را ارزيابي و بخش هفتم فسادهاي موجود در رسانههاي تصويري را تحليل و بررسي ميكند. در بخش هشتم خواننده با ترويج، تدوين و تنظيم ضوابط اخلاقي در رسانهها آشنا ميشود و بخش پاياني كتاب ،برتري اخلاقي و الگوهاي نقش در رسانه را تشريح ميكند.
خلاصه کتاب : اخلاق رسانهاي، مانند اخلاق در ساير جوانب، بر ارزشها، فضيلتها و اصولي تكيه دارد كه مشخص ميكنند چه چيزي صحيح و چه چيزي اشتباه است. از ميان رسانهها، تلويزيون در جايگاهي قرار دارد كه بدون هيچ ترديد، با اجتماع و حقوق شهروندان در ارتباط است، و نقش تعيينكنندة اطلاعرساني و خبري آن بر كسي پوشيده نيست. در راس برنامههاي تلويزيون، خبر نيز ملزم به پيروي از يك سري قواعد اخلاقي نظير صحت، عينيت، دقت، انصاف، استقلال حرفهاي، آزادي بيان و آگاهيبخشي است. از اين رو، اگر رسانه در در ارائة اخبار به اين اصول توجه نداشته باشد، فاقد باورپذيري ميگردد و نميتواند اعتماد و حمايت تودة مردم را به دست آورد. نگارندة كتاب حاضر، اخلاق رسانهاي را در اخبار رسانة ملي مورد تحقيق و بررسي قرار داده است. كتاب در نه فصل با عنوانهاي زير تدوين شده است: تئوريهاي حاكم بر نظامهاي مطبوعاتي؛ تعريف و اهميت خبر؛ نظريات مربوط به خبر؛ نظريات مربوط به نحوة پوششهاي خبري در وسايل ارتباط جمعي؛ نظريات انتقادي دربارة رسانهها؛ تعريف اخلاق؛ اهميت اخلاق در رسانه؛ اخلاق رسانهاي؛ و تاريخچة تدوين اصول اخلاق حرفهاي.
نویسنده |
ناشر |
سال نشر |
اشرف سادات احدزاده |
آرون |
1388 |